کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هبیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (اِخ ) (جنگ ...) نام جنگی است که در هیجدهم محرم سال 312 هَ .ق . بین ابوطاهر سلیمان بن ابی سعید جنابی قرمطی و کاروانی بزرگ از حاجیان که از مکه برمی گشتند، در ریگزار هبیر که در نزدیک زرود بر راه مکه واقعاست درگرفت در این جنگ بسیاری از حاج...
-
هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (اِخ ) (ریگ ...) ریگزاری است به زرود بر راه مکه . (از معجم البلدان ) : زید شده تشنه به ریگ هبیرعمرو شده غرقه در آب زلال . ناصرخسرو.چو عادند و ترکان چو باد عقیم بدین باد گشتند ریگ هبیر. ناصرخسرو.رجوع به هبیر وهبیر (جنگ ...) و هبیر (سنة.....
-
هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (اِخ ) (سنة...) سالی است که در آن جنگ معروف هبیر بین قرامطه و کاروانی بزرگ از حاجیان در ریگزار هبیر واقع شد و آن ظاهراً در هیجدهم محرم سال 312 هَ .ق . بوده است . (از معجم البلدان ). رجوع به هبیر (جنگ ...) شود. در تاریخ بغداد، در شرح زند...
-
هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (اِخ ) (یوم ...) نام جنگی است مرعرب را در قدیم در ریگزار هبیر که در راه مکه واقع شده . حبیب بن خالد اسدی در آن باره گوید : الا ابلغ تمیماً علی حالهامقال ابن عم علیها عتب غببتم تتابع الانبیاءو حسن الجوار و قرب النسب فنحن فوارس یوم الهبیر...
-
هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (اِخ ) ریگستانی است به زرود بر راه مکه . (از معجم البلدان ). شاعری گوید : و حلت جنوب الابرقین الی اللوی الی حیث سارت بالهبیر الدوافع.(از معجم البلدان ).
-
هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (ع اِ) زمین پست هموار که اطراف وی بلند باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هبر. زمین هموار که اطراف آن برآمده باشد. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (لسان العرب ). || زمین پست هموار. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). ج ، هُبر ، اَهبِرَة....
-
هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (ع ص ) ضرب هبیر؛ ضربی که گوشت را قطع کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). هبر. هابر: ضربة هبیر؛ قطعکننده گوشت . (لسان العرب ). متنخل گوید : کلون الملح ، ضربته هبیریتر العظم ، سقاط سراطی .(از لسان العرب ).
-
واژههای مشابه
-
هبیر سیار
لغتنامه دهخدا
هبیر سیار. [ هََ رِ س َی ْ یا ] (اِخ ) ریگستانی است به نجد. (معجم البلدان ). ریگزاری است نزدیک زرود در راه مکه و در آن جنگی است مر عرب را. (معجم البلدان ). در منتهی الارب ریگستانی مذکور، در نزدیک زرود، ذکر شده ولی صاحب معجم البلدان ابتدا آن را در نجد...
-
واژههای همآوا
-
حبیر
لغتنامه دهخدا
حبیر. [ ح َ ] (اِخ ) پدر بطنی است . (منتهی الارب ).
-
حبیر
لغتنامه دهخدا
حبیر. [ ح َ ] (اِخ ) نام شاعری است . (منتهی الارب ).
-
حبیر
لغتنامه دهخدا
حبیر. [ ح َ ] (اِخ ) نام شهری از بربر. قبیله ای از بربر. (معجم البلدان ). رجوع به بربر شود.
-
حبیر
لغتنامه دهخدا
حبیر. [ ح َ ] (اِخ ) نام محلی به حجاز است . فضل بن عباس الهی گوید : سقی دمن المواتل من حبیربواکر من رواعد ساریات .و ممکن است شاعر از کلمه ٔ حبیر معنی لغوی سحاب را خواسته باشد.(معجم البلدان ).
-
حبیر
لغتنامه دهخدا
حبیر. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ابر پیسه از بسیاری آب . (منتهی الارب ). ابر پلنگ رنگ از بسیاری آب . (مهذب الاسماء). قال ابومنصور: الحبیر من السحاب ؛ ما یری فیه من التنمیر من کثرةالماء. قال : و الحبیر به معنی السحاب . فلااعرفه فان کان من قول الهذلی : تعد من ...