حبیر. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) ابر پیسه از بسیاری آب . (منتهی الارب ). ابر پلنگ رنگ از بسیاری آب . (مهذب الاسماء). قال ابومنصور: الحبیر من السحاب ؛ ما یری فیه من التنمیر من کثرةالماء. قال : و الحبیر به معنی السحاب . فلااعرفه فان کان من قول الهذلی :
تعد من جانبیه الخبیر
لما و هی مزنة فاستجیبا. (معجم البلدان ).
|| چادر نگارین . || چادر حریر. || جامه ٔ نو. ج ، حُبُر. || ملائم نو. (منتهی الارب ). الناعم الجدید. (قطر المحیط). || برد منقش . || پارچه ٔ حریری لطیف : و اذا رأیت ثم رأیت نعیماً و ملکاً کبیراً و شممت عبیراً و نشرت حریراً حبیراً. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ). || ابومنصور گوید: الحبیر من زبداللغام اذا صار علی رأس البعیر. قال هو تصحیف و الصواب الخبیر بالخاء المعجمة فی زبداللغام . (معجم البلدان ). و قال مجدالدین (الفیروز آبادی ): قول الجوهری الحبیر لغام البعیر غلط، و الصواب الخبیر بالخاء المعجمة. (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.