کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نگونسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نگونسار
لغتنامه دهخدا
نگونسار. [ ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) وارونه . معکوس . سرته . نگوسار. نگون . پشت رو : دریده درفش و نگونسار کوس چو لاله کفن ، روی چون سندروس . فردوسی .نهاده بر اسبان نگونسار زین تو گفتی همی برخروشد زمین . فردوسی .بر او برنهاده نگونسار زین ز زین اندرآویخ...
-
واژههای مشابه
-
نگونسار شدن
لغتنامه دهخدا
نگونسار شدن . [ ن ِ ش ُدَ ] (مص مرکب ) نگونسار گشتن . نگونسار گردیدن . سرنگون شدن . نگون شدن . فروافتادن . به خاک افتادن . به زمین آمدن . با سر به زمین آمدن . سقوط کردن : یکی نیزه انداخت بر پشت اوی نگونسار شد خنجر از مشت اوی . فردوسی .جهان دیده از تی...
-
نگونسار کردن
لغتنامه دهخدا
نگونسار کردن . [ ن ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) وارونه آویختن . آویزان کردن : بریده سرش را نگونسار کردتنش را به خون غرقه بر دار کرد. فردوسی .فرامرز را زنده بر دار کردتن پیلوارش نگونسار کرد. فردوسی .نگون بخت را زنده بر دار کردسر مرد بی دین نگونسار کرد. فردوسی...
-
جستوجو در متن
-
سرافراز شدن
لغتنامه دهخدا
سرافراز شدن . [ س َ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سربلند شدن . مفتخر گشتن : گرفت آنگهی پادشاهی طورگ سرافراز شد بر شهان سترگ . فردوسی .آنکه نگونسار شد مباد سرافرازوآنکه سرافرازشد مباد نگونسار. سوزنی .هم در کنار عرش سرافراز میشوندهم در میان بحر نگونسار میروند...
-
نگونسر
لغتنامه دهخدا
نگونسر. [ ن ِ س َ ] (ص مرکب ) نگونسار. سرنگون . در تمام معانی رجوع به نگونسار شود : این رایت نگونسر و رخش بریده دم بر غافلان هفت خطرگه برآورید. خاقانی .جرمی نکرده حلقه ٔ گوشش نگونسر است آویخته به سایه ٔ مشکین کمند او.خاقانی .
-
نگوسار
لغتنامه دهخدا
نگوسار. [ ن ِ ] (ص مرکب ) مخفف نگونسار است یعنی هرچیز که آن را سرازیر آویخته باشند.(برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به نگونسار شود : و اما آن دیگر را دیدند سرها آویخته و تنها ازبالای قلعه نگوسار کرده . (اسکندرنامه ٔ خطی ). میاجق را نگوسار بر دار کردند. ...
-
تأتین
لغتنامه دهخدا
تأتین . [ ت َءْ ] (ع مص ) بچه ٔ نگونسار زادن زن . (ناظم الاطباء).
-
اتن
لغتنامه دهخدا
اتن . [ اَ ت َ] (ع مص ) برآمدن دو پای کودک پیش از دو دست برخلاف عادت . || نگونسار بچه زادن . (منتهی الارب ).
-
انکاس
لغتنامه دهخدا
انکاس . [ اِ ] (ع مص ) سرنگون کردن . (آنندراج ). نگونسار کردن . واگردانیدن . (مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف ). ارکاس . (یادداشت مؤلف ).
-
تنکس
لغتنامه دهخدا
تنکس . [ ت َ ن َک ْ ک ُ ] (ع مص ) نگونسار شدن . (ناظم الاطباء). تنکیس . (اقرب الموارد). رجوع به تنکیس شود.
-
انتکاس
لغتنامه دهخدا
انتکاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سرنگون افتادن و نگونسار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). واژگون شدن . (غیاث اللغات ). نگونسار شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). سرنگون افتادن . (فرهنگ فارسی معین ). سرنگون شدن . (از اقرب الموارد).
-
نگوسار شدن
لغتنامه دهخدا
نگوسار شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انتکاس . (تاج المصادر بیهقی ). سرنگون شدن . نگونسار شدن : زنگی نگوسار شد و درافتاد و جان بداد. (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی ).
-
متکوس
لغتنامه دهخدا
متکوس . [ م ُ ت َ ک َوْ وِ ] (ع ص ) نگونسار گردنده ونگونسار. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نگونسارگردیده و سرنگون شده . (ناظم الاطباء). رجوع به تکوس شود.