کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نپرداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نپرداختن
لغتنامه دهخدا
نپرداختن . [ ن َ پ َ ت َ ] (مص منفی ) پرداخت نکردن . نکول . مقابل پرداختن . || توجه نکردن . التفات ننمودن . اعتنا نکردن . رجوع به پرداختن شود.
-
جستوجو در متن
-
کونه گذاشتن
لغتنامه دهخدا
کونه گذاشتن . [ ن َ / ن ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نپرداختن قسمتی کوچک از وامی ومحول کردن به زمان بعد. بقیتی از وام را به وقت دیگر گذاشتن . مبلغی کم از پرداختنی را نپرداختن . ادای بقیه ای از وام را باز برای بار دیگر گذاشتن . پرداختن بقیتی اندک از وام و ا...
-
نکول کردن
لغتنامه دهخدا
نکول کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امتناع کردن . اعراض نمودن . (ناظم الاطباء). خودداری کردن . سر باززدن . قبول نکردن : و لشکر مغول از طلب او نکول کردند. (جهانگشای جوینی ).- نکول کردن برات یا حواله ؛ از پرداخت وجه آن سر باززدن . قبول نکردن آن . قب...
-
صورت پرستیدن
لغتنامه دهخدا
صورت پرستیدن . [ رَ پ َ رَ دَ ] (مص مرکب ) عشق داشتن به صورت . پرستیدن جمال . مهر ورزیدن به نیکوصورتان : نبندم دل دگر در صورت کس از این صورت پرستیدن مرا بس . نظامی . || توجه داشتن به ظاهر. بمعنی نگریستن از جسم به جان نپرداختن : تو این صورت خود چنان م...
-
فروگذاشت
لغتنامه دهخدا
فروگذاشت . [ف ُ گ ُ ] (مص مرکب مرخم ) فروگذاشتن . فروگذار کردن .- فروگذاشت کردن ؛ نپرداختن به کاری و خودداری از انجام آن : فروگذاشت نمی کنم در باب او. (تاریخ بیهقی ). امیرالمؤمنین فروگذاشت نمی کند مصلحت خلافت را. (تاریخ بیهقی ). رجوع به فروگذاشتن ش...
-
تقلح
لغتنامه دهخدا
تقلح . [ ت َ ق َل ْ ل ُ ] (ع مص ) ورزیدن در شهرها در سال قحط. (منتهی الارب ). بی اندازه ورزیدن و کسب کردن در سال قحط. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ریمناک گردانیدن زن جامه ٔ خود را و به نظافت خود و جامه ٔ خود نپرداختن . (از اقرب الموارد).
-
دم بستن
لغتنامه دهخدا
دم بستن . [ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) خاموش شدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ) : تا صبح نبست از این دعا دم یک پرده نکرد از این نوا کم . نظامی .دیده را مژگان زبان است و نگه عرض نیازنیستم از گفتگو خاموش اگر دم بسته ام . واله هروی (از آنندراج ).- دم ...
-
فروگذاردن
لغتنامه دهخدا
فروگذاردن . [ ف ُ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) بزمین گذاشتن و رها کردن . از توجه خود دور داشتن چیزی را و نپرداختن بدان : هر روز نو عتابی و دیگر بهانه ای ناخوش بود عتاب زمانی فروگذار. فرخی .اگر کوشش فروگذارد در خون خویش سعی کرده باشد. (کلیله و دمنه ). || آویخت...
-
ازخیا
لغتنامه دهخدا
ازخیا. [ اِ زِ ] (اِخ ) یکی از ملوک یهود (از سال 723 تا 694 ق . م .). وی فلسطینیان را مغلوب ساخت و پایه ٔ بت پرستی را از کشور یهود برانداخت و به رهائی قوم خویش از تحت رقیت آثوریان و نپرداختن باج و خراج کوشید. سناخریب از سلاطین آثور در زمان این شهریار...
-
راست راست
لغتنامه دهخدا
راست راست . (ق مرکب ) دور از خمیدگی . نهایت مستقیم و آخته . بی کجی . || در تداول عامه بی پروا، بی اعتنا، آشکار، علنی . و در ترکیبات زیر بدین معانی آید:- راست راست رفتن و برگشتن ؛ برای انجام دادن کاری سرسری و بدون دقت و اعتنا رفتن و بی نتیجه برگشتن ....
-
عنان درکشیدن
لغتنامه دهخدا
عنان درکشیدن . [ ع ِ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) اسب بداشتن . متوقف ساختن اسب . از حرکت بازداشتن اسب : چو نزدیکی شاه توران رسیدعنان تکاور به زین درکشید. فردوسی .با صبح خوش درکش عنان برجه رکاب می ستان کز کم حیاتی در جهان تنگ است میدان صبح را. خاقانی ...
-
سپهسالار تنکابنی
لغتنامه دهخدا
سپهسالار تنکابنی . [ س ِ پ َ رِ ت َ ب ُ ] (اِخ ) نام او ولی خان سپهسالار و پسر حبیب اﷲخان سردار ساعدالدوله از تنکابن است . ولی خان سپهسالار در اوان جوانی وارد خدمت نظام شد و با طی سلسله ٔ مراتب سپاهی به درجه ٔ سرتیپی ارتقا یافت . افواج تنکابن و مازند...
-
بالا کشیدن
لغتنامه دهخدا
بالا کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بالا کردن . ببالاآوردن . برآوردن ، چنانکه آب را از چاه . مقابل پایین فرستادن . از پستی به بلندی برآوردن چیزی . برکشیدن .- بالا کشیدن چراغ ؛ فتیله ٔ آنرا بالا آوردن . برکردن فتیله را از مخزن بسوی شعله تا بیشتر...
-
کوتاه کردن
لغتنامه دهخدا
کوتاه کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کم کردن طول یا ارتفاع چیزی . (فرهنگ فارسی معین ). قصر. تقصیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فرستاده گفت این ندارم به رنج که کوتاه کردی مرا راه گنج . فردوسی . || کاستن . || قطع کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : بپیچید سهر...