کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نُک کو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نک
لغتنامه دهخدا
نک . [ ن َ ] (اِ) زاج و زمه را گویند وآن چیزی است شبیه به نمک . (برهان قاطع) (آنندراج ). زاک . زاغ . شب ّ. زمچ . زمه . (یادداشت مؤلف ). مصحف زک است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به زک شود.
-
نک
لغتنامه دهخدا
نک . [ ن ُ ] (اِ) منقار مرغان . (برهان قاطع) (آنندراج ). منقار مرغ . (ناظم الاطباء). مخفف نوک یعنی منقار است . (انجمن آرا). نوک . منقار. (یادداشت مؤلف ) : نک طاووسکان و طاووسان گاه خوردن شده زمین بوسان . امیرخسرو (از انجمن آرا).رجوع به نوک شود. || ت...
-
نک ء
لغتنامه دهخدا
نک ء. [ ن َک ْءْ] (ع مص ) پوست باز کردن از ریش . (صراح ) (تاج المصادر بیهقی ). باز کردن پوست را از ریش پیش از به شدن پس ریم به هم رسانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || کشتن دشمن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ...
-
دره نک
لغتنامه دهخدا
دره نک . [ دَ رِ ن َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان میداود (سرگچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری باغ ملک و 18 هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه ، با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . این ده مع...
-
نک و نال
لغتنامه دهخدا
نک و نال . [ ن ِ ک ُ / ن ِک ْ ک ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول ، شکایت . گله . اظهار عدم رضایت . شکایتی نه روشن و واضح . (یادداشت مؤلف ). ناله و زاری . نغنغ. شکوه و شکایت . اظهار درد زن حامله در موقع نزدیکی زایمان . (فرهنگ فارسی معین ). از سنگین...
-
نک و ناله
لغتنامه دهخدا
نک و ناله . [ ن ِ ک ُ / ن ِک ْ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) نک و نال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نک و نال شود.
-
تای نک سارسس
لغتنامه دهخدا
تای نک سارسس . [ ن ُ س ِ ] (اِخ ) «تانااکسار». رجوع بهمین کلمه و «بردیا» (پسر کورش کبیر) و ایران باستان ج 1 ص 465 و صص 480-481 شود.
-
جستوجو در متن
-
منتجب
لغتنامه دهخدا
منتجب . [ م ُ ت َ ج َ ] (ع ص )برگزیده و مختار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پسندیده و گزیده و مقبول . (ناظم الاطباء) : ناصح ملک شه ایران ایرانشاه آن که نزاد از نجبا دهر چنو منتجبی . سنائی (دیوان چ مصفا ص 320).نک عصا آورده ام بهر ادب هر خری را کو...
-
ملحمه
لغتنامه دهخدا
ملحمه . [ م َ ح َ م َ / م ِ ] (ع اِ) فتنه و جنگ عظیم . (غیاث ). حرب بزرگ . جنگ عظیم . ج ، ملاحم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملحمة : سیف الدوله دررسید و لشکر ابوعلی را در میان گرفتند و جویهای خون در صحرای آن ملحمه براندند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ...
-
مریدن
لغتنامه دهخدا
مریدن . [ م ُ دَ ] (مص ) مردن . این مصدر مستعمل نیست لیکن بعض صیغ آن جداگانه یا با پیشوند متداول است . کلمه را به کسر اول نیز توان گرفت که مخفف «میریدن » باشد : درختی گشن بیخ و بارش خرد کسی کوچنان برخورد کی مرد؟ دقیقی .برخواب و خورد فتنه شدستند خرس و...
-
واسطه
لغتنامه دهخدا
واسطه . [ س ِ طَ / طِ ] (از ع ، اِ) واسطة: در میان بونده . (آنندراج ). هر چیزی که در میان واقع میگردد. (ناظم الاطباء). وسط. میان : و الا واسطه ٔ آن به حیرت کشد. (کلیله و دمنه ). در واسطه ٔ نیشابور سمکی تا سماک و فلکی ثامن بر افلاک ظاهر شد. (ترجمه ٔ ت...
-
مسکین
لغتنامه دهخدا
مسکین . [ م ِ ] (ع ص ) درویش و آن که هیچ ندارد یا آنچه در آن کفایت او شود نداشته باشد یا آن که او را فقر از حرکت و قوت بازداشته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گدا. گدای بینوا. مسکین را معمولاً بر کسی اطلاق می کنند که وضع او از فقیر بدتر باشد...
-
منقار
لغتنامه دهخدا
منقار. [ م ِ ] (ع اِ) کلب مرغ . (مهذب الاسماء).پتفوز مرغ . (دهار). نول مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نول مرغ و آله ٔ دانه چیدن . (غیاث ). نول مرغان . نوک . تک . شند. کلب . کلپ . کلکف . کلفت . کلنه . شَتَر. چُنَک . (ناظم الاطباء). نوک پرندگان . نک ...
-
نظام
لغتنامه دهخدا
نظام . [ ن ِ ] (ع اِ) رشته ٔ مروارید و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رشته ٔ جواهر. (غیاث اللغات ). رشته ای که لؤلؤ و جز آن را بدان درکشند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ،نُظُم . || واسطه ٔ نظم و آراستگی . (یادد...