کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَکِيرِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نکیر
لغتنامه دهخدا
نکیر. [ ن َ ] (اِخ )نام فرشته ٔ پرسنده در گور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفیق و مصاحب منکر. نکیر و منکر؛ نام دو فرشته که در گور به سراغ مرده آیند و از دین و اعمال او سؤال کنند. (از یادداشتهای مؤلف ). همکار منکر. یکی از نکیرین . و رجوع به منکر ...
-
نکیر
لغتنامه دهخدا
نکیر. [ ن َ ] (ع اِمص ) انکار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة). جحود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اسم است انکار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : و به پادشاهی مصر اندر ...
-
ابن نکیر
لغتنامه دهخدا
ابن نکیر. [ اِ ن ُ ن ُ ک َ ] (اِخ ) محدثی است .
-
جستوجو در متن
-
نکیرین
لغتنامه دهخدا
نکیرین . [ ن َ رَ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، نکیر و منکر. دو فرشته ای که در گور به سراغ مرده آیندو از اعتقاد او بازخواست کنند. رجوع به نکیر شود.
-
منکر
لغتنامه دهخدا
منکر. [ م ُ ک َ ] (اِخ ) فرشته ای در گور که سؤال کند. (مهذب الأسماء). نام فرشته ای که در گور سؤال کند. (غیاث ) (آنندراج ). نام یکی از دو ملک که در قبر نزد مرده آیند. نام یکی از دو ملک که در گور از دین و اعمال مرده پرسند و نام دیگری نکیر باشد. (یاد...
-
فتانان
لغتنامه دهخدا
فتانان . [ ف َت ْ تا ] (ع اِ) نکیر و منکر. || درم و دینار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
نکور
لغتنامه دهخدا
نکور. [ ن ُ ] (ع مص ) ناشناختن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). نَکَر. نُکْر. نکیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نَکْر. (متن اللغة). رجوع به نکر شود.
-
نکر
لغتنامه دهخدا
نکر. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) ناشناختن امر را. (از منتهی الارب ) . نادانستن کاری را. (از اقرب الموارد). نُکْر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نکور. نکیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نُکُر. (ناظم الاطباء). || ناشناختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). نش...
-
کار بد
لغتنامه دهخدا
کار بد. [ رِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نکیر. (دهار). زنا. منکر. سیئه . فعل زشت . (شعوری ) : میان باریک و فربه دنبه بی موبرای کار بد بسیار نیکو.ابوالمعانی (از شعوری ج 2 ص 235).
-
کره
لغتنامه دهخدا
کره . [ ک ُرْه ْ] (ع ص ) دشوار. (از ناظم الاطباء). || چیزی که خود شخص آن را ناپسند دارد. || (اِمص ) زبردستی . (یادداشت مؤلف ). || زور. (یادداشت مؤلف ). قهر و جبر. (ناظم الاطباء) : مال خدایگان بستاند به عنف و کره از دست منکرانی چون منکر و نکیر. فرخی...
-
معشار
لغتنامه دهخدا
معشار. [ م ِ ] (ع اِ) ده یک . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) : و کذب الذین من قبلهم و مابلغوا معشار ما آتیناهم فکذبوا رسلی فکیف کان نکیر. (قرآن 45/34). || گویند معشار ده یک عشیر و عشیر ده یک عشر است و بنابراین معشار هزار...
-
انکار کردن
لغتنامه دهخدا
انکار کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشناختن چیزی یا کسی را. منکر شدن . خستو نبودن : انکار قول یا نوشته ٔ خود کردن ؛ زیرآن زدن . نکیر. نفی . (یادداشت مؤلف ). جحد. جحود. (دهار). امتناع کردن . ابا کردن . نپذیرفتن : هر آن کسی که چنین صنع خوب دید به چش...
-
ملقن
لغتنامه دهخدا
ملقن . [ م ُ ل َق ْ ق ِ ] (ع ص ) تلقین کننده . (غیاث ) (آنندراج ). تلقین دهنده . تلقین کننده . سخن به زبان نهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گاه سخا آفتابت است معلم گاه سخن جبرئیلت است ملقن . عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 465).به زیر خاک ملقن تو ...
-
جحود
لغتنامه دهخدا
جحود. [ ج ُ ](ع مص ) انکار کردن با علم و دانست . (از منتهی الارب )(قطر المحیط) (آنندراج ) (اقرب الموارد). انکار کردن کسی را با دانستن این که حق او است . (از شرح قاموس ). انکار. (زوزنی ). منکر شدن . (یادداشت مؤلف ). نکیر.(منتهی الارب ). دیده و دانسته...