کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نَرَه کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِخ ) نر. نام پدر سام . (ناظم الاطباء). نام پدر سام است که جد رستم بود و او را نریم و نریمان نیز خوانند. (جهانگیری ).
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ ] (ص ) بیزار. (یادداشت مؤلف ). || (اِ) در اصطلاح بنایان ، آجر و خشت و مانند آن که به قطر آن را به زمین فروبرند از سوئی و سوی دیگر از قطر بیرون ماند. (یادداشت مؤلف ).
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ / ن َرْ رَ / رِ ] (ص ، اِ) از: نر + هَ (پسوند اتصاف ). نرک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مذکر. (ناظم الاطباء). مقابل ماده . (آنندراج ) (برهان قاطع). || آلت تناسل . (برهان قاطع) (آنندرا...
-
نره ٔ آب
لغتنامه دهخدا
نره ٔ آب . [ ن َ رَ / رِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) موج آب . کوهه ٔ آب . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). خیزآب . (انجمن آرا).
-
نره برآوردن
لغتنامه دهخدا
نره برآوردن . [ ن َرْ رَ / رِ ب َ وَدَ ] (مص مرکب ) اخته کردن . خصی کردن . || از غلاف بیرون کردن فحل نری خود را. (ناظم الاطباء).
-
نره کشی
لغتنامه دهخدا
نره کشی . [ ن َ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، چیدن آجر به قطر در کنار مرزهای باغچه و جز آن . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
نتک
لغتنامه دهخدا
نتک . [ ن َ ] (ع مص ) کشیدن چیزی را که به پنجه گرفته باشی سپس به زور برشکستن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گرفتن و کشیدن چیزی سپس به سختی شکستن آن را.(از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || نتر. به سختی کشیدن چیزی را. (از معجم م...
-
نتر
لغتنامه دهخدا
نتر. [ ن َ ] (ع مص ) سر نره مالیدن به وقت بول و کشیدن آن به درشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر قضیب مالیدن به وقت شاش کردن و کشیدن آن به درشتی . (فرهنگ خطی ). سرِ اندام بمالیدن . (تاج المصادر بیهقی ). سرِ اندام بمالیدن به وقت بول کردن و به عنف کشی...
-
ادلاء
لغتنامه دهخدا
ادلاء. [ اِ ] (ع مص ) بچاه فرو رها کردن دلو. (منتهی الارب ). دلو فروگذاشتن یعنی آویختن . (زوزنی ). فروگذاشتن دلو. (تاج المصادر بیهقی ):ولیکن اَدْل ِ دلوَک فی الدلاء.|| رشوه دادن ، چنانکه به قاضی . || انداختن کار بکسی . || فروهشتن شرم مرد. || کشیدن . ...
-
عقیقة
لغتنامه دهخدا
عقیقة. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) یکی عقیق . واحد عقیق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیق شود. || موی شکمی بچه ٔ مردم و بهائم . (منتهی الارب ). موی نوزادمردم و بهائم که در هنگام تولد بر اوست . (از اقرب الموارد). موی سر کودک که بزاید. (دهار). || مو...
-
شرم
لغتنامه دهخدا
شرم . [ ش َ ] (اِ) خجالت و انفعال . (ناظم الاطباء). انفعال . حیا. خجلت . آزرم . عیب . عار. خجل . استحیا. و آن حیرت و وحشتی است که در آدمی پیدا شود از آگاه شدن دیگری بر عیب یا نقص او. (یادداشت مؤلف ). به معنی حیاست و نفی آن به لفظ بی ، و ستیزه خوی از...
-
میل
لغتنامه دهخدا
میل . (ع اِ) هر آلت فلزی باریک و بلند. میله .- میل انگشتر ؛ میلی است فلزی مخروطی شکل که به وسیله ٔ آن حلقه ٔ انگشتر را بزرگ و یا صاف می کنند. (یادداشت لغت نامه ).- میل سوپاپ ؛ در اصطلاح مکانیکی محوری است که دارای برآمدگی های مخصوصی به نام «بادامک » ...
-
ترس
لغتنامه دهخدا
ترس . [ ت َ ] (اِ) پارسی باستان و اوستایی ترس ، اشکاشمی تراس ، گورانی ترس ، گلیکی ترس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خوف و بیم . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بیم و هراس . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). مصدر آن ترسیدن است و اسم آن ترسا و ترسان . (انجم...
-
یازیدن
لغتنامه دهخدا
یازیدن . [ دَ ] (مص ) اراده کردن و قصد نمودن . (از برهان قاطع). آهنگ کردن . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گراییدن . متمایل شدن . مایل شدن . میل کردن . قصد چیزی کردن و روی آوردن یا نزدیک شدن یا کشیده شدن به سوی چیزی : بار ولایت بنه از دوش خوی...