کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبلوغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوبلوغ
لغتنامه دهخدا
نوبلوغ . [ ن َ/ نُو ب ُ ] (ص مرکب ) تازه بالغ. نوجوان : نوبلوغی که بود شاگردش بردوانید و همچنین کردش .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
نوبالغ
لغتنامه دهخدا
نوبالغ. [ ن َ/ نُو ل ِ ] (ص مرکب ) پسری نوبالغ؛ ریدک خواب دیده . دختر نوبالغ؛ عالق . (یادداشت مؤلف ). پسر یا دختری که تازه به حد بلوغ رسیده است . تازه بالغشده . نوبلوغ .
-
دگش
لغتنامه دهخدا
دگش . [ دَ گ ِ ] (ترکی ، اِ) تعویض : آلش دگش ؛ گرفت و داد، به معنی تاخت و پاخت و عوض بدل کردن . || عمل جنسی و فعل بدی که دو مرد یا جوان نوبلوغ متقابلاً با یکدیگر کنند. (از فرهنگ لغات عامیانه ).
-
شنگیدن
لغتنامه دهخدا
شنگیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) جنبیدن سر و گوش . خواستار شوخی و بازی و تفریح و عیش و نشاط بودن . داشتن هوسهایی که معمولاً جوانان و نوجوانان از دختران و پسران نوبلوغ از آنها برخوردارند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).- شنگیدن دل برای چیزی یا کسی ؛ خواهان آن ...
-
بلوغ
لغتنامه دهخدا
بلوغ . [ ب ُ ] (ع اِ) رسیدگی . (منتهی الارب ). || رسیدگی به سن رشد. (فرهنگ فارسی معین ). هنگام رسیدگی و بالغشدگی پسر یا دختر، و هنگام بلوغ دختر را شله گاه گویند که سال نهم عمر وی باشد و در پسر سال چهاردهم است . (ناظم الاطباء) : و پس از بلوغ ، غم مال ...