کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوبت 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دوالیک
لغتنامه دهخدا
دوالیک . [ دَ ] (ع مص ) نوبت به نوبت گرفتن . (آنندراج ). || به نوبت بر کاری بودن . یعنی تداولاً بعد تداول . (منتهی الارب ). به نوبت بر کاری بودن . (آنندراج ). || بر سر پای نشستن و خویشتن را ورچیدن جهت رفتار. (منتهی الارب ).
-
داو کشیدن
لغتنامه دهخدا
داو کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) داو نوبت نرد و شطرنج است و یا نوبت است از بازی و نوبت تیر قماراندازی و از داو کشیدن مراد ظاهراً پرداختن به نوبت است با کشیدن تیر قمار و جز آن .
-
موظوب
لغتنامه دهخدا
موظوب . [ م َ ] (ع ص ) مردی که بر مال وی حوادث روزگار نوبت به نوبت رسیده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
متفارص
لغتنامه دهخدا
متفارص . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) به نوبت دارنده آب را.(از منتهی الارب ). نوبت داشته شده . (ناظم الاطباء).
-
کشیک داشتن
لغتنامه دهخدا
کشیک داشتن . [ ک َ / ک ِ ت َ ] (مص مرکب ) نوبت دار بودن . نوبت پاسبانی داشتن . کشیک و پاسبانی امری را به عهده داشتن برای مدت معینی .
-
هفت انجم
لغتنامه دهخدا
هفت انجم . [ هََ اَ ج ُ ] (اِ مرکب ) هفت ستاره . هفت اختر : آنکه ملکش برتر از نوبت تنندبرتر از هفت انجمش نوبت زنند.مولوی .
-
مفارصة
لغتنامه دهخدا
مفارصة. [ م ُ رَ ص َ] (ع مص ) همدیگر نوبت کردن آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). با همدیگر آب را نوبت کردن . (ناظم الاطباء). با همدیگر در چیزی نوبت گرفتن . (از اقرب الموارد).
-
بنابه
لغتنامه دهخدا
بنابه . [ ب َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) نوبت و قسمت آب . (انجمن آرای ناصری ). نوبت و قسمت آب باشد، چنانکه گویند بنابه ٔ ماست یعنی نوبت ماست . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
رفصة
لغتنامه دهخدا
رفصة. [ رُ ص َ ] (ع اِ) مقلوب فرصة؛ نوبت آب یا هر نوبتی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوبت نوشیدن آب . (از اقرب الموارد).
-
متناکف
لغتنامه دهخدا
متناکف . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) به نوبت گوینده سخن را. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به نوبت سخن گوینده . (ناظم الاطباء).
-
متناوب
لغتنامه دهخدا
متناوب . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) به نوبت گیرنده ٔ آب و جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). به نوبه . به نوبت .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناوب شود.
-
کشیک دادن
لغتنامه دهخدا
کشیک دادن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کشیک کشیدن . نوبت پاسبانی دادن . پاسبانی محلی یا چیزی را برای مدتی به عهده گرفتن . نوبت داری کردن . پاسداری کردن .
-
نوبه خانه
لغتنامه دهخدا
نوبه خانه . [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نوبت خانه . (ناظم الاطباء). رجوع به نوبت خانه شود.
-
تفارص
لغتنامه دهخدا
تفارص . [ ت َ رُ ] (ع مص ) بر یکدیگر به نوبت کردن گروهی چیزی را. (زوزنی ) به نوبت داشتن آب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هم یتفارصون الماء. (از اقرب الموارد).
-
نقارچی
لغتنامه دهخدا
نقارچی . [ ن َ / ن َق ْ قا رَ / رِ ] (ص مرکب ) نوبت نواز. (آنندراج ). کسی که نقاره می زند. (ناظم الاطباء). نقاره چی : مه نقارچی من به شهر شهرت اوست گذشت نوبت خوبان عصر و نوبت اوست . سیفی (آنندراج ).رجوع به نقاره چی شود.