کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نوال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نوال
لغتنامه دهخدا
نوال . [ ن َ ] (ع اِ) عطا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (دهار) (منتهی الارب ). بخشش . (غیاث اللغات ). دهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : زایر ز بس نوال کز او یابد و صلت گوید مگر چو من نرسید اندر این دیار. فرخی .ستوده ای به کمال و ستوده ای به خصال ستوده ا...
-
واژههای مشابه
-
سحاب نوال
لغتنامه دهخدا
سحاب نوال . [ س َ ن َ ] (ص مرکب ) کنایه از کریم و جوانمرد. (آنندراج ). رجوع به سحاب کف شود.
-
واژههای همآوا
-
نوئل
لغتنامه دهخدا
نوئل . [ ن ُ ءِ ] (اِخ ) کریسمس . عید میلاد مسیح که روز 25 دسامبر سال فرنگی است . (از فرهنگ فارسی معین ). || درخت نوئل یا کاج نوئل ؛ کاجی که در شب عید نوئل مسیحیان تزیین کنند و به چراغها بیارایند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
غندیک
لغتنامه دهخدا
غندیک . [ غ ُ ] (اِ) در تداول مردم گناباد خراسان بمعنی گلوله های پنبه ٔ حلاجی شده کوچکتر از گندشک به اندازه ٔ سه تا چهار نوال .
-
گندشک
لغتنامه دهخدا
گندشک . [گ ُ دِ ] (اِ) در گناباد خراسان ، تکه های پنبه ٔ بزرگ که از آنها نوال (به همین کلمه مراجعه کنید) تقریباًبه اندازه ٔ یک من درست میکنند. رجوع به گندک شود.
-
عدف
لغتنامه دهخدا
عدف . [ ع َ ] (ع اِ) نوال اندک . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || خورش ستور اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اندک از علف . (از اقرب الموارد). || اندک از هر چیزی . (منتهی الارب ).
-
برزن
لغتنامه دهخدا
برزن . [ ب ِ زَ ] (اِ) تابه که از گل سازند و نان بر بالای آن پزند. (برهان ) : بر سفره ٔ سخای تو خورشید و مه دو نان در مطبخ نوال تو افلاک برزن است .قریع الدهر (از آنندراج ).
-
نواله پیچ
لغتنامه دهخدا
نواله پیچ . [ ن َ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) لقمه پیچ . لقمه گیر. کنایه از ریزه خوار : ای عقل نواله پیچ خوانت جان بنده نویس آستانت . نظامی .|| لقمه دهنده . || محسن . احسان کننده . || (ن مف مرکب ) کسی که نوال و عطای بسیار به او داده شود.(فرهنگ فارسی معین ...
-
نول
لغتنامه دهخدا
نول . [ ن َ ] (ع اِ) رودبار روان . (منتهی الارب ). رودبار پر از آب . (ناظم الاطباء). وادی سایل . (اقرب الموارد) (متن اللغة). وادی روان . (ناظم الاطباء). || مزد کشتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کرایه ٔ جهاز. (ناظم الاطباء). اجرت سفینه . (ازمتن ال...
-
چارپهلو کردن
لغتنامه دهخدا
چارپهلو کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از چاق و فربه کردن . شکم انباشتن : شکم ز خوان عطای تو چارپهلو کرداگر چه بود گرفتار جوع کلبی آز. ابن یمین .حرص را گر چه بود علت جوع کلبی چارپهلو کند از خوان نوال تو شکم . ابن یمین .زود در گل می نشیند ...
-
خجل سار
لغتنامه دهخدا
خجل سار. [ خ َ ج ِ ] (ص مرکب ) شرمسار.شرم زده . خجل گونه . خجلت زده . خجالت کشیده : بدستار و جبه خجل سارم از تودر عفو بگذار چون سنگ بسته . خاقانی .نزد رئیس چون الف کوفی آمدم چون دال سرفکنده خجل سار میروم . خاقانی .خجل سارم از بس نوا و نوالش کنون زان ...
-
نکد
لغتنامه دهخدا
نکد. [ ن َ ] (ع مص ) به نهایت کشیدن غراب آواز را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || بازداشتن حاجت کسی را. (از منتهی الارب ). بازداشتن کسی رااز حاجت کسی . (از ناظم الاطباء). نَکَدَ زید حاجةَ عمرو؛ منعه ایاها. (اق...