کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهمت
لغتنامه دهخدا
نهمت . [ ن َ م َ ] (ع اِ) مراد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کمال مطلوب . غایت آرزو. کمال مقصود. ایده آل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نهمة شود : کامران باش و به نهمت رس و بی انده زی شادمان باش و ز جان و ز جوانی برخور. فرخی .به کام و همت و نهمت رسیده گیر...
-
واژههای مشابه
-
نهمت ران
لغتنامه دهخدا
نهمت ران . [ ن َ م َ ] (نف مرکب ) کامران : به شاهی باش و در شادی سپه کش باش و دشمن کش به شادی باش و در شاهی توانا باش و نهمت ران .فرخی .
-
نهمت یافتن
لغتنامه دهخدا
نهمت یافتن . [ ن َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) کامیاب شدن . کامران شدن : مظفر باش و گیتی دار و نهمت یاب و شادی کن جهان خالی کن از نامردم بدگوهر سفله .فرخی .
-
واژههای همآوا
-
نحمة
لغتنامه دهخدا
نحمة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) سرفه . (منتهی الارب ). سعلة. (المنجد) (اقرب الموارد از لسان ). || صوت : سمعت نحمة من نعیم ؛ أی صوتاً. (از اقرب الموارد).
-
نحمة
لغتنامه دهخدا
نحمة. [ ن ُ م َ ] (ع مص ) نحم . (ناظم الاطباء). رجوع به نحم شود.
-
نهمة
لغتنامه دهخدا
نهمة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) حاجت . نیاز. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || شهوة در چیزی . (از متن اللغة).بلوغ همت و خواهش در چیزی . (از اقرب الموارد). || آوازی که بدان شتر را زجر کنند. (منتهی الارب ). || بانگ : نهمةالاسد؛ بانگ شیر. نهم...
-
جستوجو در متن
-
سمات
لغتنامه دهخدا
سمات . [ س ِ ] (ع اِ) داغها و نشانها. ج ِ سِمَت . (آنندراج ) (غیاث ) : و اَین والی پیوسته بقضای شهوت و نهمت مشغول بود و صفات بشریت و سمات انسانیت بطباع سباع بدل کرده . (تاریخ بیهق ص 134).
-
محرص
لغتنامه دهخدا
محرص . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) آزمند و راغب کننده بر چیزی . (از اقرب الموارد). کسی که تحریص میکند و تحریک می نماید. (از ناظم الاطباء). در حرص وآز اندازنده . (غیاث ) (آنندراج ) : دواعی همت و بواعث نهمت ایشان محرک عزم و محرص قصد سلطان شد.(ترجمه ٔ تاریخ...
-
التقام
لغتنامه دهخدا
التقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه را. (منتهی الارب ). بگلو فروبردن . (ترجمان عادل بن علی ). اوباریدن : گفت آن مروارید را التقام کرده ام شکم او بشکافتند و حبوب مروارید از آنجا برداشتند. (جهانگشای جوینی ). و جمله نهمت خویش به التقام اغذیه ٔ نظی...
-
ستاره لشکر
لغتنامه دهخدا
ستاره لشکر. [ س ِ رَ / رِل َ ک َ ] (ص مرکب ) آنکه لشکرش زیاد و بیحد باشد. که سپاهی فراوان دارد. که لشکر افزون دارد : یک تنه صدهزار تن می نهمت چو آفتاب ارچه بصدهزار یک بدر ستاره لشکری . خاقانی .بدر ستاره لشکر است اوج طراز آسمان بحر نهنگ خنجر است ابر س...
-
یادامیشی
لغتنامه دهخدا
یادامیشی . (ترکی ، حامص ، ص ) ظاهراً به معنی ناتوانی باید باشد (یادامیش ترکی به معنی ناتوان شده به اضافه ٔ یای مصدری ) ولی در عبارت زیر معنی وصفی دارد : کلی همت و همگی نهمت پادشاهانه بر آن موقوف داشته ایم تا امور مصالح اولوس بسیار را بر نوعی منتظم و ...
-
دواعی
لغتنامه دهخدا
دواعی . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ داعیة به معنی سببها. اسباب . انگیزه ها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).به معنی خواهشها و باعثهاست . (از آنندراج ) (از غیاث ) : از موجب نفرت و دواعی وحشت استعلام کرد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). دواعی همت و بواعث نهمت ایشان محرک...