کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهل
لغتنامه دهخدا
نهل . [ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از مبارزان تورانی . (از برهان ) (از انجمن آرا) (از رشیدی ).
-
نهل
لغتنامه دهخدا
نهل . [ ن َ هََ ] (ع مص ) اول شربت خوردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). نخست آب خوردن . (منتهی الارب ). آب خوردن شتر به آب خورش نخستین تا سیراب شدن . (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). فهو ناهل . (متن اللغة). منهل . (متن اللغة) (اق...
-
واژههای همآوا
-
نحل
لغتنامه دهخدا
نحل . [ ن َ ] (ع اِ) زنبور انگبین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مگس انگبین . (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ). مگس عسل . (از اقرب الموارد). منج انگبین . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (بحرالجواهر). کَوَز انگبین . (مهذب الاسما). کبت انگبین . نَحَل . (ناظم الاطبا...
-
نحل
لغتنامه دهخدا
نحل . [ ن ِ ح َ ] (ع اِ) ج ِ نحلة، بمعنی عطیة و هبة. (از المنجد). رجوع به نِحْلة شود. || مذهب های باطله . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) : از عقاید و نحل ایشان استکشاف کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 262). از سر بصیرت بر نوازع نحل و بدایععلل ا...
-
نحل
لغتنامه دهخدا
نحل . [ ن ُ ] (ع اِمص ) باریکی . لاغری . نُحلة. (المنجد). || (اِ) کابین زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || عطیه که از مال کسی را دهند یا خاص کنند برای کسی .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). هبة. عطیة. نُحْلی ̍. نُحْلان . ...
-
نحل
لغتنامه دهخدا
نحل . [ن ُ ح َ ] (ع اِ) ج ِ نُحْلة است . رجوع به نحلة شود.
-
نحل
لغتنامه دهخدا
نحل . [ ن َ ] (اِخ ) (سورة الَ ...) سوره ٔ شانزدهمین قرآن ، مکیه ، و دارای یکصد و بیست و هشت آیت است ، پس از سوره ٔ حِجْر و پیش از سوره ٔ اِسْراء واقع است و با این آیت شروع میشود: اتی امر اﷲ فلاتستعجلوه سبحانه و تعالی عما یشرکون .
-
جستوجو در متن
-
منهل
لغتنامه دهخدا
منهل . [ م َ هََ ] (ع مص ) رجوع به نهل شود.
-
منهلة
لغتنامه دهخدا
منهلة. [ م ِ هََ ل َ ] (ع ص ) ارض منهلة؛ زمین یک آب داده . (مهذب الأسماء). رجوع به مَنهَل و نهل و انهال شود.
-
ناهل
لغتنامه دهخدا
ناهل . [ هَِ ] (ع ص ) شتر نخست آب خورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، نواهل ، نهال ، نهل ، نهلة، نهول ، نهلی . || شتر گرسنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عطشان . (معجم متن اللغة). تشنه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسما...
-
تندی
لغتنامه دهخدا
تندی . [ ت َ ن َدْ دی ] (ع مص ) به تکلف جوانمردی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تسخی و تفضل ، یقال : هویتندی علی اصحابه . (اقرب الموارد). || افزونتر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || چرا کردن میان نهل . (تاج المصاد...
-
ندو
لغتنامه دهخدا
ندو. [ ن َدْوْ ] (ع مص ) گرد آمدن و حاضر گشتن در انجمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اجتماع کردن . (اقرب الموارد). در انجمن حاضر آمدن . (از اقرب الموارد) (المنجد). با انجمن آمدن . (زوزنی ). به انجمن رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || حاضر ...
-
منهل
لغتنامه دهخدا
منهل . [ م َ هََ ] (ع اِ) آبخور و نخست آبخوردن و جای آب خوردن . یقال : منهل بنی فلان ؛ ای مشربهم و موضع نهلهم . (منتهی الارب ). آبشخور و جائی که در آن آب خورند و گویند چشمه ای آب که شتران را از چراگاهها بدانجا بازگردانند. ج ، مَناهِل . (از اقرب الموا...