کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهد
لغتنامه دهخدا
نهد. [ ن َ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از اعراب . (از انساب سمعانی ). قبیله ای است به یمن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
نهد
لغتنامه دهخدا
نهد. [ ن َ / ن ِ ] (ع اِ) نفقه و هزینه ای که در سفر هر یک از رفیقان برابر یکدیگر برآورند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هزینه و سهمی که به تساوی همرزمان هنگام مناهده و جنگ با دشمن بپردازند. (از متن اللغة)(از اقرب الموارد) (از ابن اثیر). عون . (مت...
-
نهد
لغتنامه دهخدا
نهد. [ ن َ هََ ] (ع مص ) نهد. رجوع به نَهْد شود.
-
نهد
لغتنامه دهخدا
نهد. [ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نهداء. (ناظم الاطباء).
-
نهد
لغتنامه دهخدا
نهد.[ ن َ ] (ع اِ) هرچیز بلند و برآمده . (منتهی الارب ). ناتی ٔ و مرتفع از هر نوعی . (از متن اللغة). شی ٔ مرتفع.(اقرب الموارد). || ثدی . پستان را گویند بسبب برآمدگی آن . (از اقرب الموارد). || شیربیشه . (منتهی الارب ). اسد. (متن اللغة) (اقرب الموارد)....
-
جستوجو در متن
-
حزیمة
لغتنامه دهخدا
حزیمة. [ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن نَهد. از قبیله ٔ قضاعة محدث است . (از سمعانی ).
-
کژکلاه
لغتنامه دهخدا
کژکلاه . [ ک َ ک ُ ] (ص مرکب ) که کلاه کژ دارد. کج کلاه . که کلاه یک بری بر سر نهد. که کلاه چنان بر سر نهد که لبه از یکسوی سر برترو از سوی دیگر سر فروتر باشد. رجوع به کج کلاه شود.
-
نهودة
لغتنامه دهخدا
نهودة. [ ن ُ دَ ] (ع مص ) تناور شدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ شدن اسب . (زوزنی ). نهد گردیدن اسب . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). خوش هیکل و فربه و درشت اندام شدن اسب . رجوع به نَهد شود.
-
محجل
لغتنامه دهخدا
محجل . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) آنکه بند از دست چپ شتر برداشته بر دست راست وی نهد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که بند بر دست راست شتر می نهد. (ناظم الاطباء).
-
پی ریز
لغتنامه دهخدا
پی ریز. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) آنکه پی ریزد. آنکه بنیان نهد. آنکه اساس و بنیاد نهد. || (ق مرکب ) در تداول عامه ، متصل . پیوسته . پیاپی . یک ریز. علی الاتصال .
-
نوآورنده
لغتنامه دهخدا
نوآورنده . [ ن َ / نُو آ وَرَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مبدع . مبتکر. نوآور. که بدعتی تازه نهد یا چیزی تازه و بی سابقه به وجود آورد.
-
نقس
لغتنامه دهخدا
نقس . [ ن َ ق ِ ] (ع ص ) که عیب کند مردم را و لقب نهد بر ایشان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
نهداء
لغتنامه دهخدا
نهداء. [ ن َ ] (ع ص ) دختر پستان برآمده . (ناظم الاطباء). ج ، نُهد.
-
نهنده
لغتنامه دهخدا
نهنده . [ ن ِ / ن َ هََ دَ / دِ ] (نف ) گذارنده . که می نهد. نعت فاعلی است از نهادن . رجوع به نهادن شود.