کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهالی
لغتنامه دهخدا
نهالی . [ ن ِ ] (اِ) چیزی باشد که بر آن نشینند.(صحاح الفرس ). آن است که به عربی مطرح خوانند و بر صدر صفها افکنند و دست نیز خوانندش . (اوبهی ). حشیة. تشک . توشک . دشک . شادگونه . (یادداشت مؤلف ). قسمی از بساط کوتاه قد و توشک و بستری که به روی آن می خ...
-
جستوجو در متن
-
نالی
لغتنامه دهخدا
نالی . (ص نسبی ) نالین . نئی . منسوب به نال به معنی نیشکر. و رجوع به نال شود. || (اِ) نهالی . تلفظ دیگری است از نهالی ، در ولایات جنوب شرقی ایران . رجوع به نهالی شود.
-
حشیة
لغتنامه دهخدا
حشیة. [ ح َ شی ی َ ] (ع اِ) بسترآکنده . توشک و نهالی آکنده بچیزی چون پنبه و پشم و جز آن . نهالی . (مهذب الاسماء) ج ، حشایا. || بالشچه ٔ زنان که بر پستان یا سرین بندند تا کلان نماید.
-
چغنست
لغتنامه دهخدا
چغنست . [ چ َ ن َ ] (اِ) چغبت و چغنت و حشو. (ناظم الاطباء). پشم و پنبه ای که در میان لحاف و نهالی و قبا و مانند آن کنند. که درون نهالی و بالش و لحاف و ابره و آستر قبا و جز آن گذارند. و رجوع به چغت و چغنت و چغنوت شود.
-
توشکچه
لغتنامه دهخدا
توشکچه . [ ش َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) توشک خرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به توشک (نهالی ) شود.
-
طایه
لغتنامه دهخدا
طایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) نهالی است که جوشانده ٔ برگ آن نظیر چای است منتهی مطبوعتر. (دزی ج 2 ص 19).
-
شادکونه
لغتنامه دهخدا
شادکونه . [ ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ) معرب شادگونه . تشک . نهالی . (دزی ج 1 ص 715). رجوع به شادگونه شود.
-
الوسل
لغتنامه دهخدا
الوسل . [ اَ س ِ ] (اِ) قستوس . شقواص . (یادداشت مؤلف ). نهالی مدیترانه ای که از آن لادن بیرون میکشند. رجوع به لادن شود.
-
انمی
لغتنامه دهخدا
انمی . [ اُ می ی ] (ع اِ) توشک و نهالی آگنده بکاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
خدار
لغتنامه دهخدا
خدار.[ خ َ ] (ع اِ) یک نوع گلبنی . || یک قسم نهالی . (از ناظم الاطباء). نوعی دوشکی است (رونهالی ). || نوعی پرده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
تشک
لغتنامه دهخدا
تشک . [ ت ُ ش َ ] (اِ) دوشک و نهالی وبستر و فراش . (ناظم الاطباء). و رجوع به توشک شود.
-
چبغت
لغتنامه دهخدا
چبغت . [ چ َ غ ُ ] (اِ) نهالی و لحاف و سوزنی و جامه و هر چیز پنبه دار که کهنه و مندرس شده و از هم پاشیده باشد. (برهان ). نهالی و لحاف و امثال آنها که پنبه دار باشند و کهنه و فرسوده شده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). و آن را چبغوت ، با واو، نیز گفته ان...
-
بیخ نشاندن
لغتنامه دهخدا
بیخ نشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نهالی را در زمین نشاندن . ریشه ٔ نهالی را در زمین استوار کردن بالیدن را.- بیخ نیکی نشاندن ؛ کنایه از نیکی کردن . کار نیک را پایه نهادن : شکر ایزد که دگربار رسیدی ببهاربیخ نیکی بنشان و گل توفیق ببوی .سعدی (از آنندرا...
-
نهالچه
لغتنامه دهخدا
نهالچه . [ ن ِ / ن َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) نهالی . زیرپوش . (آنندراج ). نهالیچه . نهالین . تشک . بستر. || لحاف و بالاپوش و شمد. (ناظم الاطباء).