کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهاده
لغتنامه دهخدا
نهاده . [ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف ) گذاشته . (ناظم الاطباء). قرارداده شده . وضعشده : چو خسرو بدید آن دو شیر ژیان نهاده یکی افسر اندر میان . فردوسی .دو سه دانه دیدند آنجا نهاده ، برداشتند و پیش تخت شاه آوردند. (نوروزنامه ). || گذاشته . بر فراز چیزی ...
-
واژههای مشابه
-
گردن نهاده
لغتنامه دهخدا
گردن نهاده . [ گ َ دَ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مطیع. منقاد. فرمانبردار. و رجوع به گردن نهادن شود.
-
فرس نهاده
لغتنامه دهخدا
فرس نهاده . [ ف َ رَ ن ِ / ن َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) مغلوب و شکست خورده : دوران که فرس نهاده ٔ تست با هفت فرس پیاده ٔ تست . نظامی .رجوع به فرس و فرس نهادن شود.
-
غل نهاده
لغتنامه دهخدا
غل نهاده . [ غ ُ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گرفتار غل و بند و زنجیر. محبوس در غل . (از ناظم الاطباء).
-
پیش نهاده
لغتنامه دهخدا
پیش نهاده . [ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) برابرنهاده . مقابل پس نهاده . || پیش آورده . از حد متعارف تجاوزداده و بمجاور درآورده . جلوآورده : چو کاسه بازگشاده دهان بجوع الکلب چو کوزه پیش نهاده شکم ز استسقا.خاقانی .
-
چشم نهاده
لغتنامه دهخدا
چشم نهاده . [ چ َ / چ ِ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی که چشم بر چیزی نهاده باشد : و برادرزاده ای داشت درویش بود اما توانا و چشم بر مال عم نهاده . (قصص الانبیاء ص 118). رجوع به چشم نهادن شود.
-
جستوجو در متن
-
رثید
لغتنامه دهخدا
رثید. [ رَ ] (ع ص ) بمعنی مرثود است . (منتهی الارب ). کالای برهم نهاده . (از مهذب الاسماء)(از اقرب الموارد). متاع برهم نهاده . (آنندراج ). متاع برهم نهاده و پهلو به پهلو نهاده . (ناظم الاطباء).
-
مرحول
لغتنامه دهخدا
مرحول . [ م َ ] (ع ص ) بعیر مرحول ، شتر پالان نهاده . (منتهی الارب ). که رحل بر او نهاده اند. (از متن اللغة).
-
مغمون
لغتنامه دهخدا
مغمون . [ م َ ] (ع ص ) نهاده شده بر زمین . (ناظم الاطباء). نهاده در زیر زمین . (از فرهنگ جانسون ).
-
گوزلک
لغتنامه دهخدا
گوزلک . [ ] (اِخ ) رباطی در گرگان که فرهنگستان در مقابل آن «دیدگاه » نهاده است .
-
موثوغة
لغتنامه دهخدا
موثوغة.[ م َ غ َ ] (ع ص ) اشکنه ٔ برهم نهاده ٔ خلط کرده . (منتهی الارب ). اشکنه مخلوط برهم نهاده . (ناظم الاطباء).
-
مذخور
لغتنامه دهخدا
مذخور. [ م َ ] (ع ص ) ذخیره شده . یخنی نهاده . اندوخته وگردکرده . (ناظم الاطباء). آنچه که برای زمان حاجت نهاده باشند. (از متن اللغة). نعت مفعولی است از ذخر.
-
بلغند
لغتنامه دهخدا
بلغند. [ ب ُ غ ُ ] (ص ) فراهم آورده و بر بالای هم نهاده . (برهان ) (آنندراج ). جمعنموده و بالای هم نهاده و فراهم آمده . (هفت قلزم ). بلغد. بلغده . بلغنده . و رجوع به بلغنده شود.