کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمونه برداری هم سرعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نمونه شدن
لغتنامه دهخدا
نمونه شدن . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نابه کار شدن . از رواج و رونق افتادن : کتاب و کلک همه کاتبان نمونه شودچو کلک او بنگارد صحیفه های کتاب . معزی . || باژگونه شدن . باطل شدن . تباه گشتن : ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی که رهنمون چو ب...
-
نمونه کردن
لغتنامه دهخدا
نمونه کردن . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ/ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرمشق قرار دادن . الگو گرفتن . قدوه و پیشوا کردن . (یادداشت مؤلف ) : زندگانی چگونه باید کردچه کسان را نمونه باید کرد؟ اوحدی . || تباه کردن . زشت کردن : ونجنک را همی نمونه کنددر گلستان به زلف و...
-
نمونه سازی
لغتنامه دهخدا
نمونه سازی . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) اولین نمونه ٔ یک رسم ، نقاشی یا طرحی معماری که فقط معرف تقسیمات عمده ٔ آن است . (فرهنگ فارسی معین ). ساختن یک یا چند عدد از مصنوعی به عنوان نمونه برای مشاهده و تصویب سفارش دهنده ، تا پس از موافقت ا...
-
جستوجو در متن
-
هم پا
لغتنامه دهخدا
هم پا. [ هََ ] (ص مرکب ) همراه . (غیاث ) : خروشان گاودم با او به یک جاچنان چون دو سراینده به هم پا. فخرالدین اسعد.وهم در سرعت گمان دارد که او هم پای اوست وهم همراهی ّ هم پا برنتابد بیش از این .خاقانی .
-
هزلجة
لغتنامه دهخدا
هزلجة. [ هََ ل َ ج َ ] (ع مص ) شوریدن . || در هم شدن آواز. (منتهی الارب ). اختلاط صوت . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سرعت . (اقرب الموارد).
-
اخصاف
لغتنامه دهخدا
اخصاف . [ اِ ] (ع مص ) شتافتن . سرعت کردن . || خَصف ِ وَرَق بر تن ، یعنی بر هم نهادن و چسبانیدن برگها را یکان یکان بر بدن تا عورت بنظر نیاید. اختصاف .
-
گرم روی
لغتنامه دهخدا
گرم روی . [ گ َ رَ ] (حامص مرکب ) تندروی . سرعت : گر نفسش گرم روی هم نکردیک نفس از گرم روی کم نکرد.نظامی .
-
مخصف
لغتنامه دهخدا
مخصف . [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) شتابنده و سرعت کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رونده بشتاب . (ناظم الاطباء). || کسی که بر هم نهد و چسباند برگها را یکان یکان بر بدن تا عورت به نظر نیاید. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)...
-
مسارعة
لغتنامه دهخدا
مسارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) مسارعت . شتافتن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (دهار). سرعت گرفتن . (اقرب الموارد). با کسی شتافتن . (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ). شتافتن و با هم شتابی و جلدی نمودن . (آنندراج ). || شتابانیدن . (المصادر زوزنی ) (ده...
-
رفتار
لغتنامه دهخدا
رفتار. [ رَ ] (اِمص ) سلوک . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). حاصل بالمصدر رفتن . و مستانه ، شتاب آلود از صفات ، و موج از تشبیهات اوست و با لفظکردن مستعمل . (آنندراج ). معاملت . معامله . سلوک : خوش رفتاری ؛ حسن سلوک . (یادداشت مؤلف ) : غالباً نشا...
-
هم تگ
لغتنامه دهخدا
هم تگ . [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) رفیق و همراه . (برهان ) : نام او هم تگ است با تقدیرگام او همره است با تیسیر. سنائی .چو مرکب گرم کرد ازپیش یاران برون افتاد از آن هم تگ سواران . نظامی . || هم دو. هم سرعت . دارای شتاب برابر در دویدن : در فکرت اعمال هنر هم...
-
نهاض
لغتنامه دهخدا
نهاض . [ ن ُ / ن ِ ] (ع اِ) نهاض الطریق ؛ بلندی های راه و عقبه های آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). || ج ِ نهضة. (از المنجد) (از متن اللغة).رجوع به نهضة شود. || سرعت . (المنجد) (متن اللغة). || (مص ) مقاومت کردن با هم و براب...
-
مواهقة
لغتنامه دهخدا
مواهقة. [ م ُ هََ ق َ ] (ع مص ) گردن دراز کردن شتر در رفتن و برابری کردن وی در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گردن دراز کردن شتر گاه سرعت رفتار. (یادداشت مؤلف ). || نبرد کردن و برابری نمودن با یکدیگر در رفتن . (از منتهی الارب ) (آنند...
-
هم عنان
لغتنامه دهخدا
هم عنان . [ هََ ع ِ ] (ص مرکب ) دو سوار که با یک سرعت و به یک راه روند. || همراه و برابر و هم سیر. (برهان ) : شادی و سلامتی و رادی با تو همه ساله هم عنان باد.مسعودسعد.ز چرخ ار همرکاب افتَدْش ننگ است ز باد ار همعنان گردَدْش عار است . مسعودسعد.گهی به ک...