کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نمونه برداری خوشه ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نمونه کردن
لغتنامه دهخدا
نمونه کردن . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ/ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرمشق قرار دادن . الگو گرفتن . قدوه و پیشوا کردن . (یادداشت مؤلف ) : زندگانی چگونه باید کردچه کسان را نمونه باید کرد؟ اوحدی . || تباه کردن . زشت کردن : ونجنک را همی نمونه کنددر گلستان به زلف و...
-
نمونه سازی
لغتنامه دهخدا
نمونه سازی . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) اولین نمونه ٔ یک رسم ، نقاشی یا طرحی معماری که فقط معرف تقسیمات عمده ٔ آن است . (فرهنگ فارسی معین ). ساختن یک یا چند عدد از مصنوعی به عنوان نمونه برای مشاهده و تصویب سفارش دهنده ، تا پس از موافقت ا...
-
جستوجو در متن
-
ببتک
لغتنامه دهخدا
ببتک . [ ب ِ ت َ ] (اِ) خرما و انگور. (فرهنگ ضیاء). پاره ای از خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ خرما باشد که چند دانه مانند خوشه ٔ کوچکی یکجای جمع شده باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
بتبک
لغتنامه دهخدا
بتبک . [ ] (اِ) ضبطی دیگر از ببتک . پاره ای از خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ خرما بود که چند دانه مانند خوشه ٔ کوچک یکجا جمع آمده باشد و آن را به زبان قزوینی ازغ گویند. (از فرهنگ جهانگیری ). و رجوع به ببتک شود.
-
عذق
لغتنامه دهخدا
عذق . [ ع ِ ] (ع اِ) خوشه ٔ خرما. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). || خوشه ٔ انگور یا خوشه ٔ انگورکه باران خورده باشد. (منتهی الارب ). ج ، اعذاق ، عُذوق . || هر شاخ که بر آن شاخهای ریزه باشد. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (منتهی ال...
-
بشترغ
لغتنامه دهخدا
بشترغ .[ ب َ / ب ُ ت ُ رَ / ب َ ت ُ ] (اِ) پشتراغ . پشترغ . شبرق . اسپرک را گویند و آن گیاهی باشد که بدان جامه رنگ کنند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اسپرک . (سروری ) (ناظم الاطباء). درختی است که آن را اسپرک گویند و قیل گیاهی است که رنگ سبز بدان ...
-
سبلة
لغتنامه دهخدا
سبلة. [ س َ ب َ ل َ / س َ ل َ ] (ع اِ) بروت ، یا موی بر بروت است ، یا کرانه ٔ بروت یا فراهم آمدنگاه هر دو بروت ، یا موی که بر زنخ است تا سر ریش ، یا بخصوص سر ریش که بر سینه فتد. ج ، سبال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بروت . (دهار). ...
-
خوشه
لغتنامه دهخدا
خوشه . [ ش َ / ش ِ] (اِ) اجتماع گلها و یا میوه ها که بواسطه ٔ محوری که قائم به همه ٔ آنهاست نگاه داشته شده اند مانند خوشه ٔ انگور و خوشه ٔ خرما و خوشه ٔ گندم و خوشه ٔ تمشک و جز آن . (ناظم الاطباء). مجموع حب های رستنی که بهم پیوسته باشد. سنبل . شنگله ...
-
عنب
لغتنامه دهخدا
عنب . [ ع ِ ن َ ] (ع اِ) میوه ٔ تاک که تازه است و چون خشک شود آن را زبیب (مویز) گویند. (از اقرب الموارد). انگور که میوه ٔ معروف است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). یک حبه ٔ آن را عِنبة گویند. ج ، أعناب . (از اقرب الموارد). عنب را به ف...
-
لقاط
لغتنامه دهخدا
لقاط. [ ل ُ ] (ع اِ) خوشه ٔ برچیده . (منتهی الارب ). خوشه ٔ چیده . خوشه ای که برچینند.
-
پپتک
لغتنامه دهخدا
پپتک . [ پ ِپ ْ ت َ ] (اِ) ببتک . (مؤیدالفضلا). پاره ای از خوشه ٔ خرما و انگور. زنگله . چَلازه . پاره ای از خوشه ٔ انگور و خرما که چند دانه مانند خوشه ٔ کوچک جمع آمده باشد و بزبان قزوینی اَزخ گویند. (فرهنگ رشیدی ). خوشه ٔ کوچک از خرما. (برهان ).
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س ُ ] (ع اِ) خوشه یا خوشه ای پردانه و مایل . (منتهی الارب ).
-
خوشه چین
لغتنامه دهخدا
خوشه چین . [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) چیننده ٔ خوشه . لاقط. لاقطه . (از یادداشت مؤلف ). آنکه پس از درو کردن کشت زار جو و گندم و جمعآوری حاصل ، تک خوشه هایی که در آنجا مانده برای خویشتن جمع می کند. (ناظم الاطباء) : ز ادراکش عطارد خوشه چین است مگر خود ن...
-
سبولة
لغتنامه دهخدا
سبولة. [ س َ / س ُ ل َ ] (ع اِ) خوشه یا خوشه ای کج پر از دانه . (منتهی الارب ). سنبله . (از اقرب الموارد).