کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقوع
لغتنامه دهخدا
نقوع . [ ن َ ] (ع اِ) آنچه از قسم ادویه و میوه در آب تر کنند. (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). آنچه در آب تر نهند چون مویز و خرما و داروو بکنی و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارو که در آب آغارند. (مهذب الاسماء). آنچه در آب بخیسانند چون مویز و ...
-
نقوع
لغتنامه دهخدا
نقوع . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَقْع. رجوع به نَقْع شود. || (مص ) بسیار گردیدن موت . || بد گفتن و دشنام زشت دادن کسی را. || تر نهادن دارو را در آب . (از منتهی الارب ). خیساندن . خیسانیدن . خیس کردن . آغوندن . مرس . (یادداشت مؤلف ). || در پی بانگ رفتن . (...
-
جستوجو در متن
-
خیساندنی
لغتنامه دهخدا
خیساندنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور خیساندن . نقوع . نقوعات . (یادداشت مؤلف ).
-
خسانده
لغتنامه دهخدا
خسانده . [ خ ِ دَ / دِ ] (ن مف ) خیسانیده و نقوع ودر داروها بیشتر استعمال کنند. (از ناظم الاطباء).
-
ترنهادگی
لغتنامه دهخدا
ترنهادگی . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ / دِ] (حامص مرکب ) خیساندگی : لخاء، ترنهادگی نان . (منتهی الارب ). بلت و نقوع آغشتگی در آب . (ناظم الاطباء).
-
خیسانده
لغتنامه دهخدا
خیسانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نقوع و مصفای از هر داروی در آب قرار داده شده . (ناظم الاطباء). نقیع. منقوع . ترنهاده . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
تر نهادن
لغتنامه دهخدا
تر نهادن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب )آغشتن و خیسانیدن . (ناظم الاطباء). آغوندن . خیساندن . خیس کردن . نقوع . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): نقع الدواء فی الماء؛ تر نهاد دوا را در آب . (منتهی الارب ).
-
خیساندن
لغتنامه دهخدا
خیساندن . [ دَ ] (مص ) خیسانیدن . (ناظم الاطباء). ترنهادن . فرغاردن . فرغاریدن . شیبانیدن . شیوانیدن . آغاردن . آغاریدن . بیاغاریدن . آغوندن . نقوع . نقع. (یادداشت مؤلف ). آغشتن و قرار دادن در مایعی تر نهادن . || سخت تر کردن . خیس کردن . (یادداشت مو...
-
خیسانیدن
لغتنامه دهخدا
خیسانیدن . [دَ ] (مص ) خیسیدن کنانیدن و فرمودن . (ناظم الاطباء).خیساندن . مرس . تر نهادن . آغوندن . نقوع . انقاع . (یادداشت مؤلف ). || آمیختن و مخلوط کردن . || پیش خزیدن مانند کودکان . (ناظم الاطباء).
-
خیسیدن
لغتنامه دهخدا
خیسیدن . [ دَ ] (مص ) خیس شدن . خیس خوردن . نُقوع . اِنتِقاع . (یادداشت بخط مؤلف ). || نم کردن . ترکردن . || گداختن . || حل کردن . || سرشتن مانند معجون . خمیر کردن با دست و یا پا چیزی را. || خاییدن . || ترسیدن . هراسیدن . || پس جستن اسب . || ترسیده ...
-
مرطب
لغتنامه دهخدا
مرطب . [ م ُ رَطْ طِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترطیب . رجوع به ترطیب شود. || ترکننده . (آنندراج ). کسی یا چیزی که تر می کند. (ناظم الاطباء). || در اصطلاح قدیم داروئی مرطب ، ترکننده . تری دهنده . تری آرنده . رطوبت بخش . رطوبت زاینده . مقابل مجفف .ج ،...
-
نقع
لغتنامه دهخدا
نقع. [ ن َ ] (ع اِ) آواز شترمرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنچه در چاه فراهم آمده باشد از آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || تنگ جای گرد آمدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جائی که در آن آب جمع شده و حبس شده باشد. (ناظم الاطبا...
-
قاقالیا
لغتنامه دهخدا
قاقالیا. (معرب ، اِ) بعضی گفته اندکه آن بقلةالاوجاع است و شاید غیر از آن باشد. نباتی است برگ آن سفید و بزرگ و ساقی از وسط برگ آن ایستاده روئیده و بر آن گلی است شبیه به گل نباتی که آن را بروانیا نامند و چون گل آن ریخت حبی از آن ظاهر میگردد و آن را بیخ...
-
استنقاع
لغتنامه دهخدا
استنقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فرودآمدن در غدیر و غسل کردن مانند کسی که خنک شدن خواهد. (از منتهی الارب ). استنقع فی الغدیر؛ اذا نزل فیه و اغتسل کأنه ثبت فیه لیتبرّد. (تاج العروس ). || فراهم آمدن آب باستادن در جای . (تاج المصادر بیهقی ). فراهم آمدن و ا...