کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نقطی
لغتنامه دهخدا
نقطی . [ ن ُ ق َ ](ص نسبی ) منسوب به نقطه . رجوع به نقط و نقطه شود.- ملانقطی . رجوع به همین مدخل شود.
-
جستوجو در متن
-
نقط
لغتنامه دهخدا
نقط. [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ نقطه . رجوع به نقطه شود : برگرد رخش بر نقطی چند ز بسدو اندر دم او سبز جلیلی ز زمرد. منوچهری .تا حرف بی نقط بود و حرف بانقطتا خط مستوی بود و خط منحنی . منوچهری .چو جامه ٔ نگارگر شود هوانقط زر شود بر او نقای او. منوچهری . ||...
-
جلیل
لغتنامه دهخدا
جلیل . [ ج ُ ل َ ] (ع اِ مصغر) مصغر جُل ،پرده و چادر و کجاوه پوش باشد. (برهان ) : بر گرد رخش [ سیب ] بر نقطی چند ز بسدوندر دم او سبز جلیلی ز زمرد.منوچهری (از حاشیه ٔ برهان ).|| جل اسب را نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان ).
-
زی
لغتنامه دهخدا
زی . [ زَ / زَی ی ] (ع اِ) حرف زاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام دیگر حرف زاء ازحروف تهجی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همیشه تا نقطی برزنندبر سر زی همیشه تا سه نقط برزنند بر سر شین .فرخی .
-
زای
لغتنامه دهخدا
زای . (حرف ، اِ) لغتی است در حرف «ز» و این لغات نیز در وی هست : زاء؛ زا، زَی ّ، زء. (منتهی الارب ).و جمع آن : اَزْوَاء، اَزْیاَء، اَزْو، ازی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و گویند: هذه زای ٌ فزیّها؛ یعنی آن را بزاء بخوان . (اقرب الموارد) : همیشه تا...
-
شین
لغتنامه دهخدا
شین . (ع اِ) حرفی از حروف معجمه هجا مهموسه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). نام حرف سیزدهم از الفبای ابتثی و حرف بیست ویکم از الفبای ابجدی . (ناظم الاطباء). نام حرف شانزدهم از الفبای پارسی . (ناظم الاطباء) : همیشه تا نُقَطی برزنند بر سر زای همیشه تا س...
-
طروغلوقطس
لغتنامه دهخدا
طروغلوقطس . [ ] (معرب ، اِ) عصفورالشوک است و عصفورالسیاح نیز گویند و آن مرغی است بمقدار گنجشک و در بال وی پر زرد بود، نقطی سیاه بر دنبال وی بود و بر لب آب نشیند و دمی دراز دارد و مدام دم حرکت دهد. به شیرازی دمتک تاکیک گویند و منفعت وی آن است که سنگ م...
-
معصفری
لغتنامه دهخدا
معصفری . [ م ُ ع َف َ ] (ص نسبی ) منسوب به معصفر. زردرنگ : بس که زخشکی گلو روغن خام می خوردچون یرقان گرفتگان گشته تنش معصفری . خاقانی .و با چهره ٔ معصفری و پشت از بار حوادث چنبری ... به نزدیک شاه آمد. (سندبادنامه ص 133).- معصفری آب ؛ آب به قرطم رنگ ...
-
نون
لغتنامه دهخدا
نون . (اِ) صورت ملفوظ حرف «ن » است . رجوع به «ن » شود : نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون کز عارضین چو نونی زرینم . ناصرخسرو.و آن قد الف مثال مجنون خمیده ز بار عشق چون نون . نظامی .نونی است کشیده عارض موزونش و آن خال معنبر نقطی بر نونش . سعدی . || (ق ) اکنو...
-
کشیده
لغتنامه دهخدا
کشیده . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف ) طویل . دراز. (ناظم الاطباء). ممتد. ماد. ممدود. مدید. (یادداشت مؤلف ) : درازتر ز غم مستمند سوخته جان کشیده تر ز شب دردمند خسته جگر. فرخی .حق سبحانه و تعالی ایام عمر مولانا صاحب الجلیل کافی الکفاة کشیده گرداناد. (...
-
گوزن
لغتنامه دهخدا
گوزن . [ گ َ وَ ] (اِ) گاو کوهی . (لغت فرس ص 378). گاو کوهی ماده . (صحاح الفرس ). نوعی از گاو کوهی باشد، و شاخهای او به شاخهای درخت خشک شده ماند. گویند آب گوشه های چشم او تریاق زهرهاست . (برهان ). گاوکوهی را گویند که شاخهای بلند دارد و از گوشه های چش...
-
ناگه
لغتنامه دهخدا
ناگه .[ گ َه ْ ] (ق مرکب ) ناگهان . ناگهانه . ناگهانی . ناگاه . (آنندراج ). ناگاه . بی خبر. دفعةً. فوراً. بیکبار. غافل . (از ناظم الاطباء). غفلةً. بی مقدمه : شب زمستان بود کپّی سرد یافت کرمک شب تاب ناگه می بتافت . رودکی .اگر با من دگر کاوی خوری ناگه...
-
چند
لغتنامه دهخدا
چند. [ چ َ ] (عدد مبهم ، ق مقدار) مقدار غیرمعین باشد. همچو «اند» که آنهم مقداری است کمتر از ده و غیرمعین . (برهان ). عدد غیرمعین . (رشیدی ). مقدار غیرمعین باشد. همچو «اند» که آنهم مقداری است کمتر از ده . (انجمن آرا) (آنندراج ). عدد مجهول از سه تا نه ...
-
تخته
لغتنامه دهخدا
تخته . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ) پارچه ٔ چوب . (آنندراج ). قطعه ٔ چوب پهن و صاف و مسطح که چندان ستبر نباشد. (ناظم الاطباء). تختج معرب آن . (از منتهی الارب ). چوب به پهنابریده ٔ مسطح وعریض ، ساختن کشتی ، صندوق ، کرسی ، تخت ، در، تابوت ، پوشش سقف گور، جعب...