کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقض شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
منقوض
لغتنامه دهخدا
منقوض . [ م َ ] (ع ص ) بنا و تاب رسن و جز آن باز کرده . (آنندراج ). تاب بازکرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خراب و ویران کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکسته . بشکسته . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). || (اصطل...
-
حجار نجفی
لغتنامه دهخدا
حجار نجفی . [ ح َج ْ جا رِ ن َ ج َ ] (اِخ ) شیخ مهدی بن حاج داود نجفی . ساکن معقل بصره و متوفی (8شعبان 1358 هَ . ق .). او راست : «فوزالدارین فی نقض العهدین » که جزء اول آن با شرح بسال (1349 هَ . ق .) چاپ شده است . (الذریعه ج 9 ص 232).
-
ابودقطیقا
لغتنامه دهخدا
ابودقطیقا. [ اَ دِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی آپ ُدیختی خُس ) این اصطلاح در تداول ارسطو معنی قضیه ٔ برهانی میدهد یعنی قضیه ای مسلمه که برهان بر آن قائم شده و قابل نقض نیست . و ابن الندیم گوید: و هو آنالوطیقا الثانی و مراد ابن الندیم مبحث البرهان منطق ا...
-
تانپلیه
لغتنامه دهخدا
تانپلیه . [ ی ِ ] (اِخ ) یا شوالیه های معبد که در سلک نظامیان مذهبی بودند و بسال 1118 م . اساس این جمعیت پایه گذاری شد و اعضاء این جمعیت اختصاصاً خود را در فلسطین مشخص می ساختند، آنان ثروت سرشاری به دست آوردند و در زمره ٔ بانکداران پاپ وشاهزادگان درآ...
-
برقلس دیدوخس
لغتنامه دهخدا
برقلس دیدوخس . [ ب ِ رَ ل ُ خ ُ ] (اِخ ) افلاطونی . از مردم اطاطریة معروف به دیدوخس یعنی عقیب فلاطن و از اوست : کتاب حدود اوائل الطبیعیات . کتاب الثمانی عشرة مسألة، و یحیی نحوی را کتابی بزرگ است در رد و نقض این کتاب و در آنجا گوید برقلس بروزگار قلطی...
-
لاکراتس
لغتنامه دهخدا
لاکراتس . [ ت ِ ] (اِخ ) نام سرداری از تب که در جنگهای اردشیر سوم در مصر شرکت داشت . توضیح آنکه چون اردشیر سوم به کارهای فینیقیه خاتمه داد و خواست که با سپاه خود و یونانیهای اجیر به مصر رود رسولان به شهرهای یونانی فرستاد و شهرهای عمده را تشویق کرد که...
-
دروا شدن
لغتنامه دهخدا
دروا شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واشدن . معلق شدن . آویخته شدن . برآمدن : تیصیص ؛ گشاده و دروا شدن زمین به روئیدن گیاه (از منتهی الارب )؛ دروا شدن گیاه به شکوفه . (از منتهی الارب ).نَسع، نُسوع ؛ دروا شدن گوشت بن دندان از دندان و فروهشته و سست گر...
-
اتازونی
لغتنامه دهخدا
اتازونی . [ اِ ] (اِخ ) (از اِتا، ملک ها + اونی ، متّحده ) نام مملکتی بزرگ واقع در آمریکای شمالی که آنرا دول متحده و جمهوری متحده نیز گویند. پایتخت این ملک واشنگتن است .وضع طبیعی و حدود آن : ممالک متحده ٔ آمریکای شمالی که بین 26 و 49 درجه ٔ عرض شمالی...
-
عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن الاشعث ابن قیس الکندی . امیر و از سران شجعان عرب بود. او را حجاج با لشکری به نبردبا بلاد رتبیل (سجستان ) فرستاد چون به سجستان رسید با سرکردگان لشکر اتفاق کرد تا حجاج را از سرزمین عراق خارج کنند اما سران ...
-
دمدار
لغتنامه دهخدا
دمدار. [ دُ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ دم . هر حیوانی که دارای دم باشد مانند اسب و استر. (ناظم الاطباء). || دنباله دار. دارای دنبال .- ستاره ٔ دم دار ؛ ذوذنب . (ناظم الاطباء). || ضعف مذهب را نیز گویند. (لغت محلی شوشتر). || کنایه از حیوان و بیشعور است . (ا...
-
ممکن
لغتنامه دهخدا
ممکن . [ م ُ م َک ْ ک َ ] (ع ص ) برقرار و پابرجا و ثابت و قایم . (ناظم الاطباء). قایم و پابرجا کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : تو که بونصری باید که اندیشه ٔ کار من بداری همچنانکه داشتی با آنکه تو هم ممکن نخواهی بودن در شغل خویشتن . (تاریخ بیهق...
-
عود
لغتنامه دهخدا
عود. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) کلانسال از شتر و گوسپند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سالخورده از شتر و گوسفند، و آن در صورتی است که از نظر سن از «بازل » و «مخلف » گذشته باشد. (از اقرب الموارد). هرگاه سن شتر از «مخلف » درگذرد وی را عود گویند. (از صبح الاعشی ج ...
-
طبریه
لغتنامه دهخدا
طبریه . [ طَ ب َ ری ی َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز قضائی است در سنجاق عکا از ولایت بیروت ، واقع در 43هزارگزی مشرق عکا و در ساحل دریاچه ای موسوم به همین اسم . 3500 تن جمعیت دارد که دو ثلثش یهودی است ، سوری ویران ، یک قلعه در گوشه ٔ شمال غربی ، چند مسجد و چن...
-
خیانت
لغتنامه دهخدا
خیانت . [ ن َ ] (ع اِمص ) غدر. مکر. حیله . ناراستی . (ناظم الاطباء). دغلی . ناراستی . (غیاث اللغات ). ضد امانت . زنهارخواری . نااستواری . اغلال . (یادداشت مؤلف ). ادهان . (منتهی الارب ). خیانة : سلطان آن فرمود در باب من بنده یگانه مخلص بی خیانت که ا...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) احمدبن محمدبن علی معروف به تاج الدین عراقی از وزرای امیر مبارزالدین محمد مظفر و یکی از ممدوحین خواجوی کرمانی . خواندمیر در دستور الوزراء آرد: خواجه تاج الدین عراقی از اکابر ولایت کرمان بود و به اصابت رأی و ...