کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نقاش صحنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نقاش ازل
لغتنامه دهخدا
نقاش ازل . [ ن َق ْ قا ش ِ اَزَ ] (اِخ ) کنایه از خالق موجودات است : چو نقاش ازل از بهر خطش به سیمین لوح او بیرنگ برزد.عطار.
-
نقاش صنع
لغتنامه دهخدا
نقاش صنع. [ ن َق ْ قا ش ِ ص ُ ] (اِخ ) کنایه از خالق است : نقاش صنع را همه لطف تو بود قصدبر گل ببست نقش تو و بر گلاب بست .عطار.
-
نقاش باشی
لغتنامه دهخدا
نقاش باشی . [ ن َق ْ قا ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس نقاشان دربار. رئیس نقاشان . || عنوان احترام آمیزی برای نقاشان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به باشی شود.
-
حسین نقاش
لغتنامه دهخدا
حسین نقاش . [ ح ُ س َ ن ِ ن َق ْ قا ] (اِخ ) حسام الدین تبریزی مدرس . در تبریز متولد شد و در قسطنطنیه در 964 هَ . ق . / 1557 م . درگذشت . او راست : شرح قصیده ٔ برده . (معجم المؤلفین از شقایق النعمانیة ج 2 ص 138).
-
سراجای نقاش
لغتنامه دهخدا
سراجای نقاش . [ س َ ی ِ ن َق ْ ق ] (اِخ ) محمدقاسم نام دارد. در فن نقاشی زرنشان بمرتبه ای است که رخسار زرافشان سیم وشان را در عرق شرم دارد و از اثر تردستیش از ابر تصویر گوهر میبارد. در کوی اهلیت خانه دارد و در گلشن آدمیت و نامرادی سیار است . در اصفها...
-
طاهر نقاش
لغتنامه دهخدا
طاهر نقاش .[ هَِ رِ ن َق ْ قا ] (اِخ ) رجوع به طاهر کاشی شود.
-
علی نقاش
لغتنامه دهخدا
علی نقاش . [ ع َ ی ِ ن َق ْ قا ] (اِخ ) ابن عبدالقادربن محمد قرافی قاهری نقاش ملقب به نورالدین . وی عالم در علوم هندسی بود و در سال 880 هَ . ق . درگذشت . او راست : عمدةالحذاق فی العمل فی سائر الاَّفاق . (از معجم المؤلفین ).
-
حسن نقاش
لغتنامه دهخدا
حسن نقاش . [ ح َ س َ ن ِ ن َق ْ قا ] (اِخ ) ابن احمد اصفهانی معروف به جلال نقاش . او راست : حیاض الواردین . (ذریعه ج 7 ص 124). و رجوع به جلال نقاش شود.
-
جرجس نقاش
لغتنامه دهخدا
جرجس نقاش . [ ج ِ ج ِ ن َق ْ قا ] (اِخ ) ابن حبیب . مورخ است و تألیفاتی در تاریخ عرب دارد. (از معجم المؤلفین ).
-
جستوجو در متن
-
استاد
لغتنامه دهخدا
استاد. [ اُ ] (اِخ ) ادرین وان . نقاش به اسلوب و شیوه ٔ هلندی ، مولد وی لوبِک بسال 1610 م . و وفات در آمستردام بسال 1685. وی در پرداختن صحنه های زندگانی داخلی استاد بود و چند پرده ٔ نقاشی او در موزه های لوور و آمستردام و لاهه و برلن و غیره مضبوط است ...
-
کوزیمو
لغتنامه دهخدا
کوزیمو. [ ک ُ م ُ ] (اِخ ) پیرو دی . نقاش ایتالیائی و از اهالی فلورانس (1462-1521 م .). آثار او در تمثال و همچنین نشان دادن صحنه های اساطیری درخشان و برگزیده است . (از لاروس ).
-
استن
لغتنامه دهخدا
استن . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) ژان . نقاش هلندی ، مولد لیدن (1626 - 1679 م .). او در نقاشی های خود مستان و عربده جویان و صحنه های هزل آمیز را تجسم داده است .
-
بوشه
لغتنامه دهخدا
بوشه . [ ش ِ ] (اِخ ) فرانسوا. نقاش فرانسوی . (متولد 1703 م . در پاریس و متوفی 1770 م .) وی صحنه های شبانی و روستایی یا اساطیری را با خامه ٔ تزیینی لطف آمیزی تجسم داده است . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
گرشن
لغتنامه دهخدا
گرشن . [ گ ِ ش َ ] (اِخ ) جیوانی فرانچسکو باربیری (ژان فرانسوا) (1591 - 1666 م ). نقاش ایتالیایی که صحنه های قابل ملاحظه ای بوسیله ٔ رنگ آمیزی و سایه روشن بوجود آورده . از جمله ٔ آثار او تشییع جنازه ٔ سنت پترونی میباشد.