کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفی
لغتنامه دهخدا
نفی . [ ن َ فی ی ] (ع اِ) کفک که دیگ جوشان فرواندازد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کفی که از دیگ در حال جوشیدن فروریزد. (ناظم الاطباء). || آب که از رسن دلو چکد. (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). آبی که از ریسمان دول چکد. (ناظم الاطباء). ||...
-
نفی
لغتنامه دهخدا
نفی . [ ن َف ْ فی ی ] (ع اِ) سفره مانندی است که بر آن پِسْت را بیزند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نُفیَة. نَفّیَّة. (از اقرب الموارد).
-
نفی
لغتنامه دهخدا
نفی . [ ن َف ْی ْ ] (ع اِ) وعده ٔ بد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وعید. (منتهی الارب ). || (مص ) راندن و دور کردن . (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راندن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (تاج المصادر...
-
واژههای مشابه
-
نفی کردن
لغتنامه دهخدا
نفی کردن . [ ن َف ْی ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن . گفتن که نیست . (یادداشت مؤلف ) : عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند. حافظ.|| دور کردن . || از شهر بدر کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تبعید کردن . بیرون کردن : مَ...
-
ابن نفی
لغتنامه دهخدا
ابن نفی . [ اِ ن ُ ن َ فی ی ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه او را پدر از خانه برانده است .
-
حرف نفی
لغتنامه دهخدا
حرف نفی . [ ح َ ف ِ ن َف ْی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف نافیه شود.
-
حروف نفی
لغتنامه دهخدا
حروف نفی . [ ح ُ ف ِ ن َف ْی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف نافیه شود.
-
جستوجو در متن
-
نفافی
لغتنامه دهخدا
نفافی . [ ن َ فی ی ] (ع اِ) ج ِ نَفّی ّ. رجوع به نَفّی ّ شود.
-
نفیة
لغتنامه دهخدا
نفیة. [ ن ُ ی َ ] (ع اِ) نَفیّة. ج ، نُفی ̍. رجوع به نَفیَّة شود. || باقیمانده . (ناظم الاطباء). ج ، نفی .
-
نفو
لغتنامه دهخدا
نفو. [ ن َف ْوْ ] (ع مص ) یکسو کردن چیزی را. (ازمتن اللغة) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). لغتی است در نفی . (از اقرب الموارد). رجوع به نَفْی ْ شود.
-
لن
لغتنامه دهخدا
لن . [ ل َ ] (ع حرف ) حرف نفی اَبد یعنی هرگز. هرگز نه . نه . لن معناه ُ هرگز نه و هی حرف نفی و نصب و استقبال ... (منتهی الارب ).
-
نافی
لغتنامه دهخدا
نافی . (ع ص ) منتفی .(اقرب الموارد) (المنجد). || نفی کننده .
-
ارمدان
لغتنامه دهخدا
ارمدان . [ اَ رَ ] (اِ) نفی . انکار. حاشا. رجوع به ارندان شود.