کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفساً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفساً
لغتنامه دهخدا
نفساً. [ ن َ سَن ْ ] (ع ق ) بنفسه . بعینه . بشخصه . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
شخصاً
لغتنامه دهخدا
شخصاً. [ ش َ صَن ] (ع ق ) عیناً. نفساً. بنفسه . بشخصه . بعینه .به تن خویش .
-
اسقط
لغتنامه دهخدا
اسقط. [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ساقط. پست تر. فروتر. فرومایه تر: و الخوز اَلأم الناس و اسقطهم نفساً. (معجم البلدان چ مصر ج 3 ص 487 س 17).
-
بهن
لغتنامه دهخدا
بهن . [ ب َ ] (ع مص ) شادان و فرحناک شدن . و منه حدیث الانصار ابهنوا منها آخر الدهر؛ ای افرحوا وطیبوا نفساً بصحبتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
زکیة
لغتنامه دهخدا
زکیة. [ زَ کی ی َ ] (ع ص )تأنیث زَکی ّ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : فانطلقا حتی اذا لقیا غلاما فقتله قال اقتلت نفساً زکیة بغیر نفس ... (قرآن 74/18). || ارض زکیة؛ زمین برومند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زمین برومند و پاک . (از اقرب الموارد). رجوع به ...
-
طاب
لغتنامه دهخدا
طاب . (ع مص ) طِیب . طِیبة. تَطیاب . خوشمزه وپاک و پاکیزه گردیدن . || طابت الأرض ؛ گیاه ناک گردید زمین . || طِبت به نفساً؛ ای طابت به نفسی ؛ خوش شد دل من به او. || طابه ُ؛ خوش کرد آن را. پاک و پاکیزه ساخت . || ما اطیبه ُ!؛ چه پاکیزه و خوش است آن . (...
-
نفس
لغتنامه دهخدا
نفس . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) سخن دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : کتب کتاباً نفسا؛طویلاً. (منتهی الارب ). || جرعه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : اکرع فی الاناء نفساً او نفسین ؛ای جرعة او جرعتین . || سیرابی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم...
-
کروع
لغتنامه دهخدا
کروع . [ ک ُ ] (ع مص ) دهن در آب نهادن در آب خوردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). کرع . به دهن از جوی آب برداشتن و خوردن . (منتهی الارب ). گردن بسوی آب کشیدن و با دهن نوشیدن از موضعش بدون نوشیدن با دست یا با ظرف . یقال : اکرع فی هذا الاناء ...
-
ذوسعة
لغتنامه دهخدا
ذوسعة.[ س َ ع َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) صاحب مال : لینفق ذوسعة من سعته و من قدر علیه رزقه ُ فلینفق مما آتیه ُ اﷲ لا یکلف اﷲ نفساً الا ما اتیها سیجعل اﷲ بعد عسر یسراً. (قرآن 65 / 7)؛ باید نفقه دهد صاحب مال از مال خود و هر که تنک کرده شد بر او روزی او ...
-
غور ملح
لغتنامه دهخدا
غور ملح . [ غ َ رُ م َ ل َ ] (اِخ ) آبی است متعلق به بنی عدویه . هیش بن شراحیل مازنی مازن بنی عمروبن تمیم گوید : فان قتلت اخی ، اذ حم ّ مقتله فلست اوّل عبدربّه قتلالقیته طیباً نفساً بمیتته لما رأی الموت لانکساً ولا وکلاو قد دعوتک یوم الغور من ملح ال...
-
زچه
لغتنامه دهخدا
زچه . [ زَ چ َ / چ ِ ] (ص ، اِ) زن نوزای ، لغتی (لهجه ای ) است در زجه (زنی که زاییده باشد تا چهل روز). (از آنندراج ) (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مخفف زاچه است . (فرهنگ نظام ). عورت نوزاییده را گویند تا چهل روز. (جهانگیری ). زن را گویند تا چهل ...
-
جروة
لغتنامه دهخدا
جروة. [ ج ِرْ وَ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ کوتاه . (منتهی الارب ). تأنیث جِرو به معنی ناقه ٔ کوتاه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || نفس . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). یقال : ضرب علی کذا جروته ؛ ای وطن نفسه و صبر علیه . (منتهی الارب ) (از متن ال...
-
شبهات
لغتنامه دهخدا
شبهات . [ ش ُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ شبهة. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یکی از مباحث مهم اصول فقه بحث در شبهات است و در آنجا اغلب مرادف با شک و تردید و مقابل با ظن و قطع آمده است و اقسامی دارد:- شبهات بدویه ؛ که حکمی ندارد.- شبهات تحریمیه ؛ در شبهات ...
-
اربق
لغتنامه دهخدا
اربق . [ اَ ب َ ] (اِخ )ناحیتی از نواحی رامهرمز خوزستان . و ابوطاهر علی بن احمدبن الفضل الرامهرمزی الأربقی بدانجا منسوبست . بعضی اَربُق و اَربُک نیز گفته اند، اما اربک غیر از اربق است و بعد از همین لفظ ذکر آن بیاید. بالجمله اربق از نواحی رامهرمز است...