کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفرت پیدا کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نفرت داشتن
لغتنامه دهخدا
نفرت داشتن .[ ن ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بیزار بودن . کراهت داشتن .
-
نفرت گرفتن
لغتنامه دهخدا
نفرت گرفتن . [ ن ِ رَ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) بیزار شدن . رمیدن : مردم از او سیر نگردد و طبع نفرت نگیرد. (نوروزنامه ).
-
نفرت نمودن
لغتنامه دهخدا
نفرت نمودن . [ ن ِ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار تنفر و بیزاری کردن .
-
نفرت آور
لغتنامه دهخدا
نفرت آور. [ ن ِ رَ وَ ] (نف مرکب ) نفرت آورنده . که تولید اشمئزاز و دل زدگی و تنفر کند.ناپسند. مکروه . ناخوشایند. موجب بیزاری و رمیدگی .
-
نفرت آوردن
لغتنامه دهخدا
نفرت آوردن . [ ن ِ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد کراهت و رمیدگی و اشمئزاز کردن : زنان و مخنثان را برگمارند تا از معشوق او حکایتهاء زشت ناپسندیده که مردم را از آن ننگ آید و نفرت آرد می گویند تا دل او سرد شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
نفرت انگیز
لغتنامه دهخدا
نفرت انگیز. [ ن ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) نفرت آور. ناخوشایند.
-
نفرت انگیزی
لغتنامه دهخدا
نفرت انگیزی . [ ن ِ رَ اَ ] (حامص مرکب ) عمل نفرت انگیز. رجوع به نفرت انگیز شود.
-
جستوجو در متن
-
اعراض کردن
لغتنامه دهخدا
اعراض کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن . بیزاری نشان دادن . نفرت پیدا کردن . روی برگردانیدن . رخ تافتن . (فرهنگ فارسی معین ). رو گردانیدن و دامن کشیدن وسر پیچیدن و سر باززدن و برشکستن و سر بازکردن و سرکشیدن و سر وازدن از چیزی و شانه کردن ...
-
نگاه کردن
لغتنامه دهخدا
نگاه کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظر کردن . نظر افکندن : چو ایشان باستند پیش سپاه تو را کرد باید به ایشان نگاه . دقیقی .نگاهش همی داشت پشت سپاه همی کرد هر سو به لشکر نگاه . دقیقی .برفتند ترسان بر آن برز راه که شایست کردن به لشکر نگاه . فردوسی .چ...
-
هاروی
لغتنامه دهخدا
هاروی . (اِخ ) ویلیام . پزشک انگلیسی ، در سال 1578 در فولکستن متولد شد و در سال 1658م . در لامبت درگذشت . در سال 1615 به استادی کرسی تشریح و جراحی کلژرویال انتخاب شد. با شارل اول در تبعید به سر برد و پس از مرگ پادشاه به لامبت بازگشت . کتابخانه و قسمت...
-
عزاقریة
لغتنامه دهخدا
عزاقریة. [ ع َ ق ِ ری ی َ ] (اِخ ) پیروان ابن العزاقر ابوجعفر محمدبن علی شَلمَغانی میباشند. وی ازجمله ٔ کسانی است که در قرن چهارم هجری به مخالفت با حسین بن روح برخاست و مذهب جدیدی تأسیس کرد و پیروان او به عزاقریه یا شلمغانیه شهرت دارند. مهمترین عقای...
-
ارغون
لغتنامه دهخدا
ارغون . [ اَ ] (اِخ ) ابن اباقاخان . اباقاخان میل داشت که پس از او پسر وی ارغون بمقام ایلخانی برسد ولی چون این امر با یاسای چنگیزی که سلطنت را حق ارشد شاهزادگان میدانست مخالفت داشت ، پس از فوت اباقا، امرا و شاهزادگان مغول برادر او تگودار را بسلطنت بر...
-
چپ
لغتنامه دهخدا
چپ . [ چ َ ] (ص ، اِ) معروف است که نقیض راست باشد. (برهان ). نقیض راست . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). مقابل راست . برابر راست . یسار که مقابل یمین (راست ) باشد. اَیسَر ویُسری که مقابل راست (ایمن و یُمنی ) باشد. سمت مقابل راست . طرف چپ . سوی چپ . جانب ...
-
اعراض
لغتنامه دهخدا
اعراض .[ اَ ] (ع اِ) متاعها. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کالا. و آنرا عَرَض نیز گویند. (از اقرب الموارد) : درهای خزاین بگشاد و ذخایر اموال و نفایس اعلاق و اعراض که اسلاف او بتدبیر و تقدیر وزراء بزرگ فراهم آورده بودند بر وجوه لشکر و قوام حشم و طبقات خد...