کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نضف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نضف
لغتنامه دهخدا
نضف . [ ن َ ] (ع مص ) خدمت کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || تیز دادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). ضرطه زدن . (از ناظم الاطباء). گوزیدن خر. (از ا...
-
نضف
لغتنامه دهخدا
نضف . [ ن َ ض َ ] (ع اِ) صعتر دشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صعتر بری . (اقرب الموارد) (المنجد). آویشن دشتی . (ناظم الاطباء). واحد آن نَضَفَة است . (از متن اللغة). || (مص ) مکیدن شتربچه آنچه را که در پستان مادرش هست . (از ناظم الاطباء) (از اقرب ال...
-
نضف
لغتنامه دهخدا
نضف . [ ن َ ض ِ ] (ع ص ) پلید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نجس . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)(المنجد) (متن اللغة). نضیف . (المنجد) (متن اللغة).
-
واژههای همآوا
-
نزف
لغتنامه دهخدا
نزف . [ ن َ ] (ع مص ) برکشیدن همه ٔ آب چاه را . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). همه ٔ آب از چاه کشیدن . (غیاث اللغات ). خالی کردن آب چاه . (فرهنگ نظام ). نَزْح . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). || خشک گردیدن...
-
نزف
لغتنامه دهخدا
نزف . [ ن َ زَ ] (ع مص ) ایستادن اشک . (آنندراج ). تمام شدن اشک چشم . (از اقرب الموارد). منقطع شدن و پایان گرفتن اشک . (از المنجد).
-
نزف
لغتنامه دهخدا
نزف . [ ن َ زِ ] (ع ص ) ضعیف شده از کمی خون . (ناظم الاطباء). نزیف . رجوع به نزیف و نَزْف شود.
-
نزف
لغتنامه دهخدا
نزف . [ ن ُ ] (ع اِمص ) برکشیدگی آب چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). استخراج همگی آب چاه . (از اقرب الموارد). اسم است از نَزْف . (از معجم متن اللغة). رجوع به نَزْف شود. || ضعفی که بر اثر روان شدن خون بسیار عارض شود. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس...
-
نزف
لغتنامه دهخدا
نزف . [ ن ُزْ زَ ] (ع ص ، اِ) عروق نُزَّف ؛ رگهائی که خون از آنها روان نگردد. (ناظم الاطباء). غیرسائله . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). مفرد آن نازف است . (از اقرب الموارد). رجوع به نازف شود.
-
نزف
لغتنامه دهخدا
نزف .[ ن ُ زَ ] (ع اِ) ج ِ نُزْفة. رجوع به نُزْفة شود.
-
جستوجو در متن
-
نضاف
لغتنامه دهخدا
نضاف . [ ن َض ْ ضا ] (ع ص ) بسیار خدمت کننده . (ناظم الاطباء). صیغه ٔ مبالغه است از نضف به معنی خدمت کردن . رجوع به نَضف و ناضف و منضف شود. || تیزدهنده . ضرطه زننده . (ناظم الاطباء). صیغه ٔ مبالغه است از نضف به معنی گوزیدن . رجوع به ناضف و منضف شود.
-
نضفة
لغتنامه دهخدا
نضفة. [ ن َ ض َ ف َ ] (ع اِ) واحد نَضَف است .
-
نضیف
لغتنامه دهخدا
نضیف . [ ن َ ] (ع ص ) پلید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نجس . (متن اللغة) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). چرکین . (ناظم الاطباء). نَضِف . (متن اللغة) (المنجد). رجوع به نَضِف شود.
-
ناضف
لغتنامه دهخدا
ناضف . [ ض ِ ] (ع ص ) خادم . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). خدمتکار که خدمت کند کسی را. || که همه را می آشامد:نضف ما فی الاناء؛ شربه جمیعه . (معجم متن اللغة). نضف الفصیل نضفاً؛ همه ٔ شیر پستان مکید شتر بچه . (منتهی الارب ). رجوع به نضف شود. |...