کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نضاحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نضاحة
لغتنامه دهخدا
نضاحة. [ ن َض ْ ضا ح َ ](ع ص ) تأنیث نضاح است . (از اقرب الموارد). رجوع به نضاح شود. || دورانداز و نیک اندازنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قوس نضاحة بالنبل ؛ که بدان بخوبی تیر انداخته شود. (از المنجد).
-
واژههای همآوا
-
نزاهت
لغتنامه دهخدا
نزاهت . [ ن َ هََ ] (ع مص ) دور شدن از بدی و پاکی از عیب . (از غیاث اللغات ). نزاهة. نزاهیة. رجوع به نزاهة شود. || (اِمص ) پاکیزگی . طهارت . بی گناهی : دمنه دانست که اگر این سخن با شتر به ظاهر کند در حال ... نزاهت جانب خویش معلوم گرداند. (کلیله و دمن...
-
نزاهة
لغتنامه دهخدا
نزاهة. [ ن َ هََ ] (ع مص ) نزیه گردیدن جای . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاک و پاکیزه گردیدن جای از فساد هوا و از مگسان ده . (ناظم الاطباء). نزه شدن جای . (از المنجد). نزاهیة. (منتهی الارب ). || دور ماندن جای از مردم و از آب و علف و آب خیز د...
-
جستوجو در متن
-
اشترگاوپلنگ
لغتنامه دهخدا
اشترگاوپلنگ . [ اُ ت ُ پ َ ل َ ] (اِ مرکب ) حیوانی است که بعربی زرافه گویند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). شترگاوپلنگ . همان شترمرغ است [ کذا ]. (شرفنامه ٔ منیری ). زرافه . (دهار). مِنضَحَه . منضَخَه . نَضّاحه . حیوانی است میان گاو وحشی و شتر حبشی ...
-
زراقة
لغتنامه دهخدا
زراقة. [ زَرْ را ق َ ] (ع اِ) آب دزدک و آلتی که بدان مایعی راکه در جوف وی داخل کرده اند به قوت دفع می کند. (ناظم الاطباء). آب انداز. (مهذب الاسماء). منضحة. نضاحة. (تاج العروس ). آبدزدک و آن آلتی است که بدان دواء زرق کنند در اهلیل بادبر و امثال آن . (...
-
زهاب
لغتنامه دهخدا
زهاب . [ زَ ] (اِ مرکب ) تراویدن آب باشد از کنار رودخانه و چشمه و تالاب و امثال آن . (برهان ) (ازغیاث ) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). آبی که کناررود، چشمه ، تالاب و غیره تراوش کند. (فرهنگ فارسی معین ). در تداول امروزی ، آبی که از جایی زهد، یعنی ک...