کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشناخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشناخته
لغتنامه دهخدا
نشناخته . [ ن َ ش ِ ت َ / ت ِ / ن َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) شناخته ناشده . ناشناس . منکر. غیرمعروف . || نامعلوم . نامعین . ناآشکار. مجهول . || (ق مرکب ) بنشناخت . ناشناس . بی آنکه بشناسد. متنکراً. نادانسته .
-
جستوجو در متن
-
نامعلوم
لغتنامه دهخدا
نامعلوم . [ م َ ] (ص مرکب ) غیرمعین . (ناظم الاطباء). مجهول . نامشخص : که راه مخوف است و... هنگام حرکت نامعلوم . (کلیله و دمنه ). || نشناخته . (ناظم الاطباء). نامعروف .
-
نشاخته
لغتنامه دهخدا
نشاخته . [ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نشانیده . (برهان قاطع). نشانده شده . رجوع به نشانیده شود. || تعیین کرده شده . (برهان قاطع). رجوع به نشناخت و نشناخته شود. || کارگذاشته شده . نصب کرده شده . تعبیه شده .- درنشاخته ؛ نصب شده .- جواهر درنشاخته ؛ مرصع:...
-
مشاهد
لغتنامه دهخدا
مشاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مشهد به معنی جای حاضر آمدن مردمان . (آنندراج ) (از محیط المحیط). ج ِ مَشْهَد و مَشهدة. (ناظم الاطباء) : من هرگز تو را ندیده ام و نشناخته و باتو در معاهد و مشاهد ننشسته . (مرزبان نامه ص 271).- مشاهد مکة ؛ مواطنی که در آن ...
-
غمیس
لغتنامه دهخدا
غمیس . [ غ َ ] (ع ص ، اِ) گیاه که در زیر گیاه خشک برآمده باشد. || شب تاریک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چیز عزیزالوجود که مردمان تا حال آن را ندیده و عدیل و مثل آن را نشناخته باشند. منه : قصیدة غمیس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چ...
-
جحدر
لغتنامه دهخدا
جحدر. [ ج َ دَ ] (اِخ ) احمدبن عبدالرحمان کفرتوثی ، ملقب به جحدر. ابن عدی گوید: ضعیف است و حدیث سرقت میکند. ابن حبان اورا از ثقات دانسته و محتمل است که او را نشناخته است ، زیرا پدر او را عبداﷲبن حارث نامیده است . سپس حدیث «الجنة دارالاسخیا» را از او ...
-
سرحوبیة
لغتنامه دهخدا
سرحوبیة. [ س ُ بی ی َ ] (اِخ ) یا جارودیة. از فرق زیدیه اصحاب ابوالجارود یا ابوالنجم زیادبن المنذر العبدی که میگفتند حضرت رسول امیرالمؤمنین علی را به وصف به امامت منصوب کردنه به اسم و علی بعد از پیغمبر امام است و مردم تقصیر کردند که وصف را نشناخته و...
-
معاهد
لغتنامه دهخدا
معاهد. [ م َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ مَعهَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معهد به معنی منزلی که همیشه به وی بازگردند از هر کجا که رفته باشند. (آنندراج ). و رجوع به معهد شود. || محضرهای مردمان . (از ناظم الاطباء). مجالس . انجمنها : گفت م...
-
اغی
لغتنامه دهخدا
اغی . [ اَ ] (اِخ ) این کلمه در ابیات زیر از ابوزید لحیان بن جلبة محاربی از شعرای جاهلی آمده است :الا ان جیرانی العشیة رائح دعتهم دواع من هوی و منازح فساروا لغیث فیه اغی فغرّب فذو بقر فشابة فالذرائح .ابوالحسن اخفش گوید: اغی نام موضعی است زیرا ضمن اسا...
-
افراج
لغتنامه دهخدا
افراج . [اِ ] (ع مص ) گذاشتن و یکسو شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راه دادن . (المصادر زوزنی ). راه وادادن . (تاج المصادر بیهقی ). بازگذاشتن راه را. (از اقرب الموارد). گذاشتن و یکسو شدن و واگشادن . (آنندراج ). || ترک کردن جای را. (منتهی الارب )...
-
جابر
لغتنامه دهخدا
جابر. [ ب ِ ] (اِخ )ابن صفربن امیة الانصاری . از صحابه و برادر جبار بود. ابن القداح گوید در عقبة و تمام جنگها بجز غزوه ٔ بدر حضور داشت . ابن اسحاق گوید ابن سعد گفته است که : واقدی و موسی بن عقبة او را نشناخته اند و در مسند مسدداز طریق ابن اسحاق از اب...
-
ابن طباطبا
لغتنامه دهخدا
ابن طباطبا. [ اِ ن ُ طَ طَ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن اسماعیل بن ابراهیم مصری علوی . شاعر و ادیب . نقیب علویین به مصر، و طباطبا لقب ابراهیم جد اوست . وفات 345 هَ .ق . || دیگری از این خاندان نیز در مصر شهرت یافت و به ابن طباطبا معروف است و هو ابومحمد عبدا...
-
خباب
لغتنامه دهخدا
خباب . [ خ ُب ْ با ] (اِخ ) پدر سائب . ابن منده از طریق عبدالعزیزبن عمران از عبداﷲبن سائب از پدرش از جدش روایت کرد و گفت رسول خدا را دیدم که تکیه بر سریری کرده بود و گوشت پاره پاره شده ای را میخورد و از سفالی آب می نوشید. ابن منده این حدیث را غریب می...
-
هارپاگون
لغتنامه دهخدا
هارپاگون . [ گُن ْ ] (اِخ ) شخصیت عمده ٔ کمدی خسیس اثر مولیر . هارپاگون شخصیت قابل ستایش خسیسی است که مولیر با آفریدن وی خست را به بهترین وجهی تجسم بخشیده است . لئامت و صرفه جویی وی از چیزهای جزئی ، خشونتش برای برتری ، و ترسش از اینکه مبادا فریبش بده...