کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نشأت
لغتنامه دهخدا
نشأت . [ ن َ ءَ ] (اِخ ) سلیمان (خواجه ... افندی ) متخلص به نشأت از متأخران شعرای عثمانی است ، زبان فارسی می دانسته و به سال 1222 هَ . ق . درگذشته است . رجوع به قاموس الاعلام ج 6 شود.
-
واژههای همآوا
-
نشاط
لغتنامه دهخدا
نشاط. [ ن َ ] (ع اِمص ) خوشی . شادمانی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاغک . کروژ. (فرهنگ اسدی ). خرمی . سرور. شادی . طرب . خرسندی . (ناظم الاطباء). سرزندگی . دل زندگی . زنده دلی . خوشدلی . هِزّه . رامش . اریحیت . مقابل کسل . (یادداشت مو...
-
نشاط
لغتنامه دهخدا
نشاط. [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) زین العابدین (میرزا...). آذر نام او را در ردیف شاعران اصفهان ثبت کرده آرد: «طبعش موزون [ بوده ] و خوب می نوشته . صحبتش اتفاق افتاد،مرد خوشحالی بود. در شیراز وفات یافته ». او راست :هم عنان با غیر و از ما گرم استغنا گذشت نگذر...
-
نشاط
لغتنامه دهخدا
نشاط. [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) محمد (آقا...) اصفهانی . آذر در آتشکده آرد: «برادر آتقی صهباست . جوانی است مهربان و اکثر اوقات در اصفهان مأمن بود». مؤلف نتایج الافکار وفات وی را در قرن دوازدهم نوشته است :نیست در کنج قفس حسرت گلزار مراالفتی هست به مرغان گ...
-
نشاط
لغتنامه دهخدا
نشاط. [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) محمدتقی بیگ دهلوی . از پارسی گویان قرن یازدهم هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن در عهد عالم گیر می زیسته . او راست :هرگز ثمر نداد نهال بیان ماباشد چو برگ بید زبان در دهان ما.چنان گداختی از عکس خویش آینه راکه جوهرش چو خ...
-
نشاط
لغتنامه دهخدا
نشاط. [ ن َ/ ن ِ ] (اِخ ) عبدالوهاب (میرزا ...) اصفهانی ، ملقب به معتمدالدوله و متخلص به نشاط. از فاضلان و شاعران و خوشنویسان قرن سیزدهم و از مقربان دربار فتحعلی شاه قاجار است . به سال 1244 هَ . ق . درگذشت . او راست :طفلان شهر بی خبرند از جنون مایا ا...
-
نشاط
لغتنامه دهخدا
نشاط. [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نشیط. رجوع به نشیط شود.
-
نشاة
لغتنامه دهخدا
نشاة. [ ن َ ] (ع اِ) درخت نوخاسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء).
-
نشئة
لغتنامه دهخدا
نشئة. [ ن َ ءَ / ءِ ] (از ع ، اِ) حالت سرور و فرحی که از خوردن مسکرات پدید می آید. (ناظم الاطباء). رجوع به نشأه و نشوه شود. || آفرینش . (ناظم الاطباء).- آن نشئه ؛ قیامت . (ناظم الاطباء).- این نشئه ؛ این جهان . (ناظم الاطباء).
-
نشئة
لغتنامه دهخدا
نشئة. [ ن َ ءَ / ءِ ] (از ع ، اِ) نشاءة. || حالت کیف آمیخته به رخوتی که بر اثر استعمال تریاک و امثال آن در شخص استعمال کننده ٔ مخدّرات پیدا شود. رجوع به نشاءة و نشوة شود : هر کس به نشئه ای تاخت با نشئه کار خود ساخت منهم زدم به وافور پک بی شمارو بی مر...
-
جستوجو در متن
-
گارد
لغتنامه دهخدا
گارد. (اِخ ) دریاچه ای است در شمال ایتالیا مابین ایالت برِسیا و وِرُن . مساحت آن 300 هزار گز مربع. مَنسیو از این دریاچه نشأت می یابد. دارای منظره های زیبا و دلکش است .
-
انبوسش
لغتنامه دهخدا
انبوسش . [ اَم ْ س ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از انبوسیدن ، انبودن . (فرهنگ اسدی از یادداشت مؤلف ). نشأت . بعث . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به انبوسیدن و انبودن شود.
-
پرماسه
لغتنامه دهخدا
پرماسه . [ پ َ س َ / س ِ ] (اِمص ) لمس . || خلاص و نجات . (شعوری ). معانی دیگر که صاحب فرهنگ شعوری به این کلمه داده است غلط است و از حدسهای گوناگونی که در شعر سنائی و ابوشکور زده اند نشأت کرده است .