کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسیبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نسیبة
لغتنامه دهخدا
نسیبة. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) بنت کعب بن عوف المازنیة الانصاریة، معروف به ام عمارة. از زنان شجاع و نامبردار عرب است . وی به گاه ظهور اسلام به پیغمبر ایمان آورد و در سلک صحابه ٔ وی درآمد و در جنگها شرکت جست و مردانه دوشادوش مسلمانان پیکار کرد. در جنگ احد ...
-
واژههای همآوا
-
نصیبه
لغتنامه دهخدا
نصیبه .[ ن َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) نصیب . حصه . قسمت . (از آنندراج ). مأخوذ از نصیب . بهره . سهم . بهر. روزی . رزق .حظ. بخش : آن نان را که نصیبه ٔ خویش داشتی به روز به نیازمندان دهی . (منتخب قابوسنامه ص 18).سوزنی را نصیبه ای برسان تا سوی خانه بانص...
-
جستوجو در متن
-
ام عطیة
لغتنامه دهخدا
ام عطیة. [ اُم ْ م ِ ع َ طی ی َ] (اِخ ) نسیبة انصاری . دختر حارث یا کعب از زنان صحابی و در بعضی از غزوات با رسول اکرم همراه بوده است . و رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 259 شود.
-
نصیبة
لغتنامه دهخدا
نصیبة. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) زنی جراح که در جنگ احدچند تن از کسان و فرزندان وی کشته شدند و او با این همه به زخم بندی مجروحین اشتغال ورزید و سپس به جنگ پرداخت و چون زه کمانش گسیخت گیسوان خود را برید و زه کمان ساخت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نسیبة شود.
-
ام عمارة
لغتنامه دهخدا
ام عمارة. [ اُم ْ م ِ ع ُ رَ ] (اِخ ) نسیبة. دختر کعب بن عمروبن عوف مازنی انصاری . اززنان صحابی و از زنان دلاور بود. رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 1098 و الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 261 شود.
-
مناسبة
لغتنامه دهخدا
مناسبة. [ م ُ س َ ب َ ] (ع مص ) هم شکل شدن و مانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). هم شکل شدن . (از ناظم الاطباء). || با کسی خویشی داشتن . یقال فلان یناسب فلاناً فهو نسیبه ؛ ای قریبه . (منتهی الارب ). با کسی خویشی داشتن . (آنندراج ).م...
-
هینمة
لغتنامه دهخدا
هینمة. [ هََ ن َ م َ ] (ع اِ) آواز نرم و خفی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آواز خفی که به فهم نیاید. آواز پنهان . (مهذب الاسماء). باژ : آنگاه که قیس بن نسیبه درک صحبت رسول کرد و به قوم خود بنوسلیم بازگشت گفت : قد سمعت ترجمة الروم و ه...