کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نستیهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نستیهن
لغتنامه دهخدا
نستیهن . [ ن َ هََ ] (اِخ ) همان نستهن برادر پیران ویسه است که در جنگ دوازده رخ بر دست بیجن کشته شد. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) : به نستیهن آنگه فرستاد کس که ای نامور گرد فریاد رس .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
نستهن
لغتنامه دهخدا
نستهن . [ ن َ ت َ هََ ] (اِخ ) نام برادر پیران ویسه است که در کوه گنابد بر دست بیجن کشته شد. نستیهن . (برهان قاطع). رجوع به مدخل بعد شود.
-
ویسگان
لغتنامه دهخدا
ویسگان . [ س َ / س ِ ] (اِخ ) افراد خاندان ویسه . خانواده ٔ ویسه . منسوبان ویسه : چو بیژن به نستیهن اندررسیددرفش سر ویسگان را بدید. فردوسی .سر ویسگان است هومان به نام که تیغش دل شیر داردنیام .فردوسی .
-
تیزچنگ
لغتنامه دهخدا
تیزچنگ . [ چ َ ] (ص مرکب ) دلاور و بهادر و کسی که چیزی را به جلدی و چابکی اخذ کند. (ناظم الاطباء). قوی پنجه . که دست و پنجه ٔ سخت نیرومند دارد. نیرومند. زورمند. چابک : که داری از ایرانیان تیزچنگ که پیش من آید بدین دشت جنگ . فردوسی .به پیش اندرون رستم...
-
ژوپین
لغتنامه دهخدا
ژوپین . (اِ) حربه ای است که در قدیم بدان جنگ می کردند. (آنندراج ). صورتی از زوبین است . نصلان . نیزه ٔ کوتاه قد، و آن حربه ای بود که بجانب دشمن می افکندند. قسمی از نیزه ٔ کوچک که اهل هند آن را سیل (به یاء مجهول ) گویند. (غیاث ). نیزه ٔ کوچک که بر سر ...
-
گوی
لغتنامه دهخدا
گوی . (اِ) گلوله ای که از چوب سازند و با چوگان بازند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوی چوگان بازی . (صحاح الفرس ) (بحر الجواهر) (فرهنگ شعوری ). مقابل چوگان . گوی پَهنه :زمانه اسب و تو رایض به رای خویشت تاززمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت ...
-
کس
لغتنامه دهخدا
کس . [ ک َ] (اِ) مردم باشد، چه کسی مردمی و ناکسی نامردمی را گویند. (برهان ). آدمی . شخص . تن . فرد. (یادداشت مؤلف ). مردم . (از آنندراج ) (انجمن آرا) (یادداشت مؤلف ). شخص . مرد. نفر. آدمیزاد. (ناظم الاطباء). مطلق آدمی . (آنندراج ) : به چشمت اندر با...
-
یال
لغتنامه دهخدا
یال . (اِ) گردن باشد. (لغت فرس اسدی ). به معنی گردن باشد مطلقاً، اعم از گردن انسان و حیوان دیگر و به عربی عنق گویند. (برهان ). گردن . (آنندراج ). عنق . (غیاث اللغات ). گردن و عنق . (ناظم الاطباء). || بیخ گردن را گفته اند. (برهان ). بن گردن . (سروری )...
-
پیران
لغتنامه دهخدا
پیران . (اِخ ) پهلوانی مشهور از توران و سرلشکر افراسیاب فرزند ویسه . (برهان ) (جهانگیری ). نام سپه سالار افراسیاب . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از قهرمانان افراسیاب پادشاه مشهور توران است . در جنگهائی که بر اثرقتل سیاوش میان ایران و توران بوقوع ...