کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسبت حاملبهنوفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نوفه
لغتنامه دهخدا
نوفه . [ ف َ ] (اِ) آواز بلند. (از لغت فرس ص 502) (اوبهی ). خرویله نیز گویند. (لغت فرس ص 502). شور و غوغا و صدا و آواز بلند. (برهان قاطع) (آنندراج ). غوغائی که از کثرت ازدحام مردمان یا جانوران خیزد. (ناظم الاطباء). نیز رجوع به نوف و نوفیدن شود : با ن...
-
غول
لغتنامه دهخدا
غول . (اِخ ) نام ستاره ای است که آن را سرغول نیز گویند. (غیاث اللغات ). صحیح آن حامل رأس الغول (برشاوش ) است . رجوع به حامل رأس الغول شود.
-
قرآن
لغتنامه دهخدا
قرآن . [ ق ُ ] (ع مص ) فراهم آوردن و گرد کردن چیزی را به چیزی . گویند: قَرَاءَ الشی ٔ قرآناً (از باب نصر و فتح ). || بچه دادن حامل . گویند: قرأت الحامل قرآناً؛ بچه داد آن حامل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قرائت . قَرء. خواندن . (منتهی الارب )...
-
حامل صوت
لغتنامه دهخدا
حامل صوت . [ م ِ ل ِ ص َ / صُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلتی به شکل شیپور که برای انتقال صوت به مسافت دور بکار میرود. بلندگو.
-
حامل
لغتنامه دهخدا
حامل . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حمل . برَنده . حَمْل کننده . بردارنده ٔ چیزی برخود. نگاه دارنده . باربردار. ج ، حَمَلة : حاملی محمول گرداند تراقابلی مقبول گرداند ترا. مولوی .- حامل اسفار ؛ مقتبس از آیه ٔ شریفه ٔ مثل الذین حملوا التوریة ثم لم یحملو...
-
حصین
لغتنامه دهخدا
حصین . [ ح ُ ص َ ] (اِخ ) ابن منذر. از بنی زهل بن ثعلبة. وی به روز صفین حامل لواء بود و در آن جنگ کشته شد. (الانساب ).
-
پابماه
لغتنامه دهخدا
پابماه . [ ب ِ ] (ص مرکب ) مُقرب . زنی که نزدیک رسیده بود به زه . زنی آبستن که زادن او نزدیک شده باشد. بودن زن حامل بماهی که در آن ماه زاید. اِشهار.
-
حامل رأس الغول
لغتنامه دهخدا
حامل رأس الغول . [ م ِ ل ُ رَءْ سِل ْ ] (اِخ )نام دیگر صورت برساوش است . (جهان دانش ). برشاوش . حامل رأس الغول ، ای برنده ٔ سر غول که در بیابان مردم را گمراه کند. (التفهیم ). شکل یازدهم از بیست ویک شکل شمالی که بر فلک مرتسم است بصورت مردی بر پای چپ...
-
تنین فلک
لغتنامه دهخدا
تنین فلک . [ ت ِن ْ نی ن ِ ف َ ل َ ] (اِخ ) یعنی رأس و ذنب . (فرهنگ رشیدی ). اشاره به عقده ٔ رأس و ذنب است که محل تقاطع فلک حامل قمر باشد با مایل . (برهان ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). عقده ٔ رأس و ذنب .(شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از عقدتین رأ...
-
گشن گرفتن
لغتنامه دهخدا
گشن گرفتن . [ گ ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) حامل شدن . آبستن گردیدن : به فرمان خدا زو گشن گیردخدا گفتی شگفتی درپذیرد. نظامی .رجوع به گشن گیری شود.
-
گوشتاور
لغتنامه دهخدا
گوشتاور. [ تا وَ ] (نف مرکب ) آورنده ٔ گوشت . حامل اللحم . گراینده به فربهی . || پرگوشت . کثیراللحم . فربه . گوشتالو : بزرگ سر، گوشتاور و سپید که به زردی زند. (التفهیم ص 381).
-
علامت کش
لغتنامه دهخدا
علامت کش . [ ع َ م َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) علم بردار. (آنندراج ). علمدار : علامت کش به گوش نیزه منجوق اندرآویزدبرآید تیره گون ابری که بر گل زعفران بیزد. فرخی .|| حامل علامت . رجوع به علامت شود.
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) خزانی . باغ ابوالقاسم خزانی نام باغی بوده است به غزنین و رسول القائم باﷲ خلیفه ٔ عباسی ابوبکر سلیمانی را که حامل عهد و لوا برای ابوسعید مسعودبن محمودبن سبکتکین بود بدان باغ فرود آوردند. رجوع به تاریخ بیهقی شود.
-
سر غول
لغتنامه دهخدا
سر غول . [ س َ رِ ] (اِخ ) شکلی است بر فلک بصورت مردی که بر پای چپ خود ایستاده و پای راست برداشته و دست راست بر سر نهاده و بدست چپ سر دیو خونچکان به موی سر گرفته . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به حامل رأس الغول شود.
-
برنده
لغتنامه دهخدا
برنده . [ ب َ رَ دَ / دِ ] (نف ، اِ) نعت فاعلی از بردن . باربردار. (ناظم الاطباء). حمل کننده . حامل . آنکه چیزی را از جایی به جای دیگر برد. (فرهنگ فارسی معین ) : همه پاک رستم به بهمن سپردبرنده به گنجور او برشمرد. فردوسی .برنده بدو گفت کای تاجوریکی شا...