کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نسع
لغتنامه دهخدا
نسع. [ ن ِ ] (ع اِ) نوار و تنگ ستور که از دوال پهن بافند بر شکل شراک کفش . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). نوار ادیمین و دوال تافته . (از مهذب الاسماء). نوار. (دهار). دوال یا ریسمان پهن طویلی که بدان بارها را [ بر پشت ستور ] ب...
-
نسع
لغتنامه دهخدا
نسع. [ ن ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ نِسْع. رجوع به نِسْع شود.
-
نسع
لغتنامه دهخدا
نسع. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نِسْع. رجوع به نِسْع شود.
-
جستوجو در متن
-
نسوی
لغتنامه دهخدا
نسوی . [ ن َ س َ ] (ص نسبی ) نسائی . (از سمعانی ). منسوب به نسا. اهل نسا. از مردم نسا.
-
فارروز
لغتنامه دهخدا
فارروز. (اِخ ) از قرای نسا. (از معجم البلدان ). رجوع به نسا شود.
-
نسائی
لغتنامه دهخدا
نسائی . [ ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به نسا. رجوع به نسا شود.
-
نسی
لغتنامه دهخدا
نسی . [ ن َ ] (ع ص ) آن که از درد نسا شکایت کند. (از اقرب الموارد). مرد دردگین نسا. (آنندراج ). گرفتار درد رگ نسا. (ناظم الاطباء).
-
ریان
لغتنامه دهخدا
ریان . [ رَی ْ یا ] (اِخ ) نام دیهی به نسا و آن را رذان نیز گویند. (یادداشت مؤلف ). نام قریه ای است در نسا. (از معجم البلدان ). رجوع به رذان شود.
-
ریانی
لغتنامه دهخدا
ریانی . [ رَی ْ یا ] (ص نسبی ) منسوب است به ریان از قراء نسا، و مردم نسا آن را به تخفیف یاء خوانند. (از لباب الانساب ).
-
نسوان
لغتنامه دهخدا
نسوان . [ ن َ س َ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو رگ نسا. (ناظم الاطباء). رجوع به نسا شود.
-
نسیان
لغتنامه دهخدا
نسیان . [ ن َ س َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ نسا است . (منتهی الارب ). رجوع به نسا شود.
-
رذان
لغتنامه دهخدا
رذان . [ رَ ] (اِخ ) نام دیهی در نسا، و آنرا ریان نیز گویند. (یادداشت مؤلف ). قریه ای است در نواحی نسا. (از معجم البلدان ). دهی است به نیشابور. (منتهی الارب ). رجوع به ریان شود.
-
فاروز
لغتنامه دهخدا
فاروز. (اِخ ) از قریه های نسا. (از معجم البلدان ). ظاهراً همان فاروج باشد. رجوع به فاروج شود.
-
رامران
لغتنامه دهخدا
رامران . (اِخ ) نام قریه ای است به یک فرسنگی نسا در خراسان . (از معجم البلدان ج 4).
-
نسایی
لغتنامه دهخدا
نسایی . [ ن ِ ] (ص نسبی )نسائی . منسوب به نسا از بلاد خراسان . (از سمعانی ).