کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرـ یکپایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نر
لغتنامه دهخدا
نر. [ ن َ ] (اِخ ) نام پدر سام است و او را نریم و نریمان هم میگویند. (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (از نظام ). مخفف نریمان = نیرم است به معنی نرمنش . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : تو آن پادشاهی که گر زنده بودی زمین بوسه دادی تو را سام ِ بِن نر.ازرقی ه...
-
نر
لغتنامه دهخدا
نر. [ ن َ / ن َرر ] (ص ، اِ) ایرانی باستان : نر ، پهلوی : نر ، اوستا: نر (مرد)، هندی باستان : نر ، افغانی : نر ، اُسِّتی : نله ، نل (نرینه ٔ جانوران )، بلوچی : نر ، سنگلیجی : نرک ، ازهمین کلمه است نریان (اسب تخمی )، کردی : نر ، (نر، شتر نر)، نیر . (ا...
-
گله نر
لغتنامه دهخدا
گله نر. [ گ ُ ل َ / ل ِ ن َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان موگوئی بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن که در 49هزارگزی باختر آخوره واقع شده و دارای 19 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
گاو نر
لغتنامه دهخدا
گاو نر. [ وِ ن َ ] (اِ) ورزاو. ورزو. گاو ورزه . درازدنبال . ابوذیال . ابومزاحم : ثور؛ گاو نر. قینس ؛ گاو نر. هبرقی ؛ گاو نر دشتی . لهاق ؛ گاو نر سپید. لهق ؛گاو نر سپید. لهم ؛ گاو نر کلانسال . قفر؛ گاو نر که جهت کار کشت از مادر جدا کنند او را. ثورا مر...
-
قلعه نر
لغتنامه دهخدا
قلعه نر. [ ق َ ع َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 72هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و 46هزارگزی شوسه ٔ ازنا به درود. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 245 تن است . آب آن از چشمه و قن...
-
اشتر نر
لغتنامه دهخدا
اشتر نر. [ اُ ت ُ رِ ن َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) جَمَل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اشترمرغ نر
لغتنامه دهخدا
اشترمرغ نر. [ اُ ت ُ م ُ غ ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظلیم . (منتهی الارب ).
-
خرگوش نر
لغتنامه دهخدا
خرگوش نر. [ خ َ ش ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خُزَز. (منتهی الارب ). رجوع به خُزَز شود.
-
کلاه قلعه نر
لغتنامه دهخدا
کلاه قلعه نر. [ ک ُ ق َ ع ِ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیلاب پائین است که در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
نر و لاس
لغتنامه دهخدا
نر و لاس . [ ن َ رُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) بندگشاد. کام و زبانه . (یادداشت مؤلف ).- نر و لاس شدن ؛ جفت گیری کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
نر و ماده
لغتنامه دهخدا
نر و ماده . [ ن َ رُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نرماده . لولب . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
گزنه
لغتنامه دهخدا
گزنه . [ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) کردی گزگزک ، گزگز ، اورتیکا . گیاهی است علفی ، از تیره ٔ گزنه ، که برگهای دندانه دار آن پوشیده از کرکهای یک سلولی است و در آنها مایع سوزآوری ترشح میشود، از این لحاظ در موقع لمس کردن سوزش شدیدی احساس میگردد. رجوع شود به گ...
-
گشن گیری
لغتنامه دهخدا
گشن گیری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح گیاه شناسی ) عبارت است از آمیختن گامت نر با گامت ماده . در این عمل چند مرحله میتوان در نظر گرفت . اول گرده افشانی ، انتقال دانه ٔ گرده به اشکال مختلف صورت میگیرد. اگر گل ، نر ماده باشد و پرچم و مادگی آن در یکجا...
-
عرعر تلخ
لغتنامه دهخدا
عرعر تلخ . [ ع َ ع َ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ عرعرها به ارتفاع بیست تا بیست و پنج متر که پوست تنه اش مایل به خاکستری و چوبش سبک ومایل به سفید و کم مقاومت است . برگهایش متناوب و شامل سه تا ده زوج برگچه ٔ بی کرک و شفاف و گله...