کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نحوی 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علی نحوی
لغتنامه دهخدا
علی نحوی . [ ع َ ی ِ ن َح ْ ] (اِخ ) ابن محمد نحوی وزیر. مکنی به ابوالمکارم . متوفی در سال 561 هَ . ق . او راست : مختصر الغریبین ابوعبید احمدبن محمد هروی . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1209).
-
جستوجو در متن
-
ناح
لغتنامه دهخدا
ناح . [ حِن ْ ] (ع ص ) ناحی . نحوی . رجل ناح ؛ مرد نحوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کسی که نحو میداند. ج ، نُحاة. رجوع به نحو شود.
-
خلیل عروضی
لغتنامه دهخدا
خلیل عروضی . [ خ َ لی ل ِ ع َ ] (اِخ ) لقب خلیل بن احمد نحوی . رجوع به خلیل بن احمد نحوی شود.
-
بانونه
لغتنامه دهخدا
بانونه . [ ن َ ] (اِخ ) نام پدر امام عبدالباقی نحوی . (یادداشت مؤلف ).
-
یک طرفی
لغتنامه دهخدا
یک طرفی . [ ی َ / ی ِ طَ رَ ] (ص نسبی ) یک جهتی . یک سمتی . یک سویی . از یک جانب . || فیصله . حل و فصل .- یک طرفی شدن کار ؛ به نحوی پایان یافتن و یک رویه شدن .- یک طرفی کردن کار ؛ به نحوی پایان دادن به کاری . یک رویه کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
عقینی
لغتنامه دهخدا
عقینی . [ ] (اِخ ) علی بن محمد، مفسر و نحوی قرن یازدهم هجری . رجوع به علی عقینی شود.
-
ابن الزجاجی
لغتنامه دهخدا
ابن الزجاجی . [ اِ نُزْ زُ ] (اِخ ) اسماعیل بن احمد وراق . عالمی لغوی و نحوی . (از ابن الندیم ).
-
جخجخ
لغتنامه دهخدا
جخجخ .[ ج َ ج َ ] (اِخ ) عبیداﷲبن احمد نحوی ، مکنی به ابوالفتح . او راست : اخبار جخطة برمکی . (از کشف الظنون ).
-
ساواری
لغتنامه دهخدا
ساواری . (اِخ ) استاد یحیی نحوی . (ابن الندیم ) (عیون الانباء ص 104).
-
ابویاسر
لغتنامه دهخدا
ابویاسر. [ اَ بو س ِ ] (اِخ ) محمدبن عمار مالکی نحوی . رجوع به محمد... شود.
-
ابوبکربن سمخون
لغتنامه دهخدا
ابوبکربن سمخون . [ اَ بو ب َ رِ ن ِ س َ ] (اِخ ) ادیبی نحوی از مردم اندلس است .
-
ابوخشینه
لغتنامه دهخدا
ابوخشینه . [ اَ خ ُ ش َ ن َ ] (اِخ ) حاجب بن عمر، برادر عیسی بن عمر نحوی . محدث است .
-
کیسان
لغتنامه دهخدا
کیسان . [ ک َ ] (اِخ ) ابن معرف هجیمی ، مکنی به ابوسلیمان . نحوی است . (از معجم الادباء ج 6 ص 215).
-
شوی
لغتنامه دهخدا
شوی ٔ. [ ش ُ وَی ْءْ ] (ع اِ مصغر) لغت ردی ٔ است درتصغیر «شی ٔ» از ادریس بن موسی نحوی . (منتهی الارب ).