کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نبق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نبق
لغتنامه دهخدا
نبق . [ ن َ ] (ع مص ) نوشتن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(آنندراج ). کتابت . (اقرب الموارد) (از المنجد) (تاج المصادر بیهقی ): نبق الرجل نبقاً؛ کتب . (اقرب الموارد). نبق الکتاب نبقاً؛ سطره و کتب . (معجم متن اللغة): || خارج شدن و آشکار گشتن . (از ...
-
نبق
لغتنامه دهخدا
نبق . [ ن َ / ن ِ / ن َ ب ِ / ن َ ب َ ] (ع اِ) کُنار که بر سدر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنار که بار درخت سدر باشد. (ناظم الاطباء). بار درخت سدر. (از المنجد). کنار. (قاموس ) (دهار) (دستوراللغة). بار درخت کنار. (غیاث اللغات ). نَبق و نِبق و نَب...
-
واژههای همآوا
-
نبغ
لغتنامه دهخدا
نبغ. [ ن َ ] (ع اِ) غبار آسیا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نباغ . گرد و غبار آسیا. (ناظم الاطباء). غبار الرحی . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). || (مص ) ظاهر و آشکار گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آشکار شدن . (تاج ا...
-
جستوجو در متن
-
کناری
لغتنامه دهخدا
کناری . [ ک ُ ] (اِ) به سریانی نبق است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کُنار شود.
-
حفص
لغتنامه دهخدا
حفص . [ ح َ ف َ ] (ع اِ) تخم کنار و جز آن . خسته ٔ نبق و دو لانه و مانند آن .
-
طاقدانه
لغتنامه دهخدا
طاقدانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نبق . بار درخت کنار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
ثمرةالسدر
لغتنامه دهخدا
ثمرةالسدر. [ ث َ م َ رَ تس ْ س ِ ] (ع اِ مرکب ) نبق است .
-
نبقة
لغتنامه دهخدا
نبقة. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) واحد نبق است . (از اقرب الموارد). یک عدد کُنار. (ناظم الاطباء). || میوه ٔ کنار. میوه ٔ سدر. لوکچه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نبق شود. عناب بری . عناب وحشی . (یادداشت مؤلف ).
-
فورس
لغتنامه دهخدا
فورس . [ ] (معرب ، اِ) اسم یونانی بق است . (فهرست مخزن الادویه ). نبق . (یادداشت مؤلف ).
-
ذونبق
لغتنامه دهخدا
ذونبق . [ ن َ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است در قول راعی : تبصر خلیلی هل تری من ظعائن بذی نبق زالت بهن الاباعر.
-
اشنان ید
لغتنامه دهخدا
اشنان ید. [ اُ ن ِ ی َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لوتوس . درخت سدر. کُنار. حندقوق . نبق : الحندقوقا و هو یطیب رائحةالید اذا غُسلت به . (از دزی ج 1 ص 25).
-
ضری
لغتنامه دهخدا
ضری . [ ض َ ری ی ] (ع ص ،اِ) رگ که خون وی منقطع نشود. || آب غوره ٔ خرمای سرخ و زرد که آن را بر بار درخت کُنار ریخته و نبید سازند. (منتهی الارب ). آب غوره ٔ خرمای زرد و یا سرخ است که بر نبق بریزند و نبید سازند. (فهرست مخزن الادویه ). || ضاری . در پی ص...
-
خامط
لغتنامه دهخدا
خامط. [م ِ ] (ع ص ) خوشبو. منه : لبن خامط؛ شیر خوشبوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سقاء خامط؛ خیک خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شیر یا خیکی که بوی نبق و سیب گرفته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).