کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نب
لغتنامه دهخدا
نب . [ ن َب ب ] (ع مص ) بانگ کردن تکه وقت هیجان و دویدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). صیحه زدن در هیجان . (از اقرب الموارد) (از المنجد): نب التیس نُباباً؛ بانگ کرد وقت هیجان و دوید. (منتهی الارب ). صاح عند الهیاج و السفاد؛ طلب النکاح . (معجم متن ال...
-
واژههای مشابه
-
نب نب
لغتنامه دهخدا
نب نب . [ ن ِ ن ِ ] (اِ) نام میوه گونه های آکامیا باشد. رجوع به کِرِت شود. (یادداشت مؤلف ).
-
نب ء
لغتنامه دهخدا
نب ء. [ ن َب ْءْ] (ع مص ) آشکار شدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || برآمدن . (از منتهی الارب ). طالع شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (معجم متن اللغة). || بلند گردیدن . (از منتهی الارب ) (از المنجد) (ازاقرب الموارد). || رفتن از جای به جای . (آن...
-
جستوجو در متن
-
نبوء
لغتنامه دهخدا
نبوء. [ ن ُ ] (ع مص ) نب ء. رجوع به نب ء شود.
-
نبیب
لغتنامه دهخدا
نبیب . [ ن َ ] (ع مص ) نَب ّ. (از منتهی الارب ). نباب . (از اقرب الموارد). رجوع به نب شود.
-
نباب
لغتنامه دهخدا
نباب . [ن ُ ] (ع مص ) نبیب . نب . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). رجوع به نَب ّ شود.
-
پونیس
لغتنامه دهخدا
پونیس . [پ ُ] (اِخ ) قبیله ای هندی (سرخ پوست ) در ممالک متحده ٔ امریکا (نِب راسکا).
-
من جانب
لغتنامه دهخدا
من جانب .[ م ِ نِب ْ ] (ع حرف جر + اسم ) از جانب . از سوی . از پیش . (از ناظم الاطباء).- من جانب اﷲ ؛ از پیش خدا. (ناظم الاطباء): من جانب اﷲ بود که فلان امر پیش آمد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کرت
لغتنامه دهخدا
کرت . [ کْرِ / ک ِ رِ ] (اِ) درختی است گرمسیری که سه گونه ٔ وحشی آن در کرانه های جنوب ایران می روید. چوب کرت در آغاز قرمز روشن است و سپس تیره می شود، خوب تراش برمی دارد و در هنرهای زیبا بمصرف می رسد. صمغ معروف عربی را از آن می گیرند. (از جنگل شناسی ک...
-
نبنبة
لغتنامه دهخدا
نبنبة. [ ن َ ن َ ب َ ] (ع مص ) بانگ کردن تکه که مست شده است از شهوت . (از ناظم الاطباء). بانگ کردن تکه وقت هیجان . (از منتهی الارب ). بانگ کردن به وقت هیجان . (محیط المحیط) (اقرب الموارد). رجوع به نب و نباب شود. || بیهوده گفتن در هنگام جماع . (ناظم ا...
-
زنوب
لغتنامه دهخدا
زنوب . [زِ نُب ْ ] (اِخ ) ملکه ٔ سوریه (پالمیر) و همسر اذینه امیر عرب که بر سوریه و قسمت عمده ٔ ایالات رومی آسیای قدامی تسلط داشت و از طرف قیصر روم به لقب امپراتوری نائل شده بود. زنوب یا زنوبی یا زنوبیا یا بث زبینه ، پس از قتل شوی خود به اتفاق پسرش ز...
-
ذلفاء
لغتنامه دهخدا
ذلفاء. [ ذَ ] (اِخ ) بنت الابیض زوجة و معشوقه ٔنجدة ابن الاسود پسر عم خود. وی کنیزکی از اهل مدینه معاصر خلفای اموی است ، او را در ابتداء سعیدبن عبدالملک بخرید و سپس ببرادر او سلیمان بن عبدالملک رسید واو عشقی بیش از حدّ به وی می ورزید و او را در عشق ذ...
-
اسپنسر
لغتنامه دهخدا
اسپنسر. [ اِ پ ِ س ِ ] (اِخ ) هربرت . وی در قرن نوزدهم بزرگترین فیلسوف انگلیسی بشمار است . مولد او بسال 1820 م . پدر وجدّ وی معلم کتاب بودند. خود او هنگام تعلم به ریاضیات و علوم فنی مایل بود و مهندسی آموخت ، لیکن دروس وی منتظم نبود، به کتاب خواندن نی...