کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناگهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناگهان
لغتنامه دهخدا
ناگهان . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، در 12 هزارگزی مشرق فریمان و 4 هزارگزی شمال جاده ٔ شوسه ٔ عمومی تربت جام به مشهد. در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 41 تن سکنه دارد. آبش ازقنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت اس...
-
ناگهان
لغتنامه دهخدا
ناگهان . [ گ َ ] (ق مرکب ) ناگاه . ناگه . بغتةً. بی خبر. دفعةً. غفلةً. یکباره . غیرمترقب . نابیوسان : ای دریغا که موردزار مراناگهان بازخورد برف وغیش . کسائی .به کیخسرو از من نماند جهان به سر بر فرودآیمش ناگهان . فردوسی .بر این بر نیامد بسی روزگارکه ب...
-
واژههای مشابه
-
از ناگهان
لغتنامه دهخدا
از ناگهان . [ اَ گ َ ] (ق مرکب ) غفلةً. ناگاه . از ناگه : برآساید از ما زمانی جهان نباید که مرگ آید از ناگهان .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
واچرتیدن
لغتنامه دهخدا
واچرتیدن . [ چ ُ دَ ] (مص مرکب ) ناگهان حیرت کردن . از حال چرت ناگهان بیرون شدن . مقابل چرتیدن . رجوع به «وا» و چرت و چرتیدن شود.
-
مفتلت
لغتنامه دهخدا
مفتلت . [ م ُ ت َ ل َ ] (ع ص ) ناگهان گرفته شده . || ناگهان مرده . (ناظم الاطباء).
-
فلات
لغتنامه دهخدا
فلات . [ ف ِ ] (ع اِمص ) ناگهان گرفتگی . (منتهی الارب ).
-
ناآگهان
لغتنامه دهخدا
ناآگهان . [ گ َ ] (ق مرکب ) ناآگاهان . ناگهان . رجوع به آگهان و آگاهان شود.
-
بغت
لغتنامه دهخدا
بغت . [ ب َ ] (ع مص ) ناگاه آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ناگاه درآمدن کسی را. (از ناظم الاطباء). || مرگ ناگهان کسی را فرا گرفتن . ناگهان مردن و فعل آن بصورت مجهول آید. (از دزی ج 1 ص 101).
-
غیب و ناغافل
لغتنامه دهخدا
غیب و ناغافل . [ غ َ / غ ِ ب ُ ف ِ ](ق مرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، بمعنی ناگهان .
-
یهو
لغتنامه دهخدا
یهو. [ی ِ هَُ ] (ق ) (اصطلاح عامیانه ) مخفف یک هو. در تداول عامه ، یک دفعه . ناگهان . ناگاه . (از یادداشت مؤلف ).
-
یک ناگاه
لغتنامه دهخدا
یک ناگاه . [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) به یک ناگاه . غفلتاً. (یادداشت مؤلف ). ناگهان . ناگه . ناگاه .
-
ذؤاف
لغتنامه دهخدا
ذؤاف . [ ذُ آ ] (ع اِ) سرعت موت . || موت شتاب و زودکشنده . مرگ ناگهان . || زهر هلاهل و در جای کشنده .
-
دغر
لغتنامه دهخدا
دغر. [ دَ غ ِ ] (ع ص ) آنکه ناگهان درآید و بدون درنگ زود برگردد. (ناظم الاطباء). و رجوع به دَغَر شود.