کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناگاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناگاج
لغتنامه دهخدا
ناگاج . (ق مرکب ) بر وزن و معنی ناگاه است و بیکبار هم گویندش . (برهان قاطع). تبدیل ناگاه است . (انجمن آرا). مبدل ناگاه است . (فرهنگ نظام ). ناگاه . (غیاث اللغات ). || بیوقت . نابگاه . نابهنگام .ناگاه . رجوع به همین کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
تاگاج
لغتنامه دهخدا
تاگاج . (اِ مرکب ، ق مرکب ) بمعنی یکتا گاه و یک بار باشد. (جهانگیری ) : زهی دولت که من دارم که دیدم چو تو ممدوح مکرم را بتاگاج . سوزنی (از جهانگیری ).مؤلف انجمن آرا آرد: در جهانگیری نوشته تاگاج ، یک تا گاه و بیکبار باشد و این بیت حکیم سوزنی را شاهد ...
-
ناکاج
لغتنامه دهخدا
ناکاج . (ق مرکب ) بغتةً. مبدل ناگاه . (آنندراج ).به یک بار. ناگاه . بی وقت . (ناظم الاطباء) : زهی دولت که من دارم که دیدم چو تو ممدوح مکرم را به ناکاج . سوزنی .بی فکرت مداحی صدر تو همه عمرحاشا که زنم یک مژه را بر مژه ناکاج . سوزنی (از آنندراج ).رجوع ...
-
ماج
لغتنامه دهخدا
ماج . (اِ) بمعنی ماه باشد، چه در فارسی جیم و ها بهم تبدیل می یابد، و عربان قمر خوانند. (برهان ). بمعنی ماه است و در پارسی جیم با ها تبدیل می یابد چنانکه ناگاه را ناگاج گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ماه . (غیاث ). لغتی است در ماه . (حاشیه ٔ برهان چ م...
-
ناگاه
لغتنامه دهخدا
ناگاه . (ق مرکب ) بی خبر. غفلةً. بغتةً. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بی خبر. دفعةً. فوراً. بیکبار. غافل . (از ناظم الاطباء). ناکاج . فجاءةً. بداهةً. نابیوسان . ناگهان . ناگه . ناگاهان .به ناگه . به ناگاه . به ناگاهان . به ناگهان : شاکر نعمت نبودم یا...
-
ج
لغتنامه دهخدا
ج . (حرف ) حرف ششم است از حروف الفبای فارسی و حرف پنجم از حروف هجای عرب و حرف سوم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل نماینده ٔ عدد سه است . و نزد لغویان و اهل صرف و نحو نشانه است جمع را و در تجوید علامت خاصه ٔ وقف جائز است و از حروف مصمته و شجریه و محقوره و...
-
ه
لغتنامه دهخدا
ه. (حرف ) حرف سی ویکم است از حروف هجای فارسی و بیست وهفتم از حروف هجای عربی . نام آن «ها» ونشانه ٔ آن در تحریر «هَ ، ه » است و به حساب جمل آن را به پنج دارند. و آن از حروف حلقی و ناریه و مرفوع و مصمته است و در علم نجوم و معما رمز و نشانه ٔ زهره و رمز...