کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناوردگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناوردگاه
لغتنامه دهخدا
ناوردگاه . [ وَ ] (اِ مرکب ) جنگ گاه . (برهان قاطع) (از بهار عجم ). جای جنگ . محل پیکار. (آنندراج ) (انجمن آرا). آوردگاه . (انجمن آرا). رزمگاه . میدان جنگ . (ناظم الاطباء). دشت کین . دشت نبرد. آوردگه . رزمگه . میدان رزم : دو لشکر بهم کینه خواه آمدندد...
-
جستوجو در متن
-
ناوردگه
لغتنامه دهخدا
ناوردگه . [ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) ناوردگاه . جنگ گاه . میدانگاه . میدان جنگ . جای نبرد. رزمگه . آوردگه . آوردگاه : به ناوردگه شد جهان پهلوان ز قلب اندرون با سپاهی گران . فردوسی .بسی یک بدیگر درآویختندبسی خون به ناوردگه ریختند. نظامی .در صف ناوردگه ل...
-
مصافگاه
لغتنامه دهخدا
مصافگاه . [ م َ ] (اِ مرکب ) معرکه گاه . (آنندراج ). میدان نبرد. میدان کارزار. میدان جنگ . آوردگاه . ناوردگاه : مخالفان تو را در مصافگاه اجل همیشه هست به شمشیر مرگ ضرب رقاب . امیرمعزی .آمد به مصافگاه اول دشمن شده کور بلکه احول .نظامی .
-
مصف
لغتنامه دهخدا
مصف .[ م َ ص َف ف ] (ع اِ) جای صف زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای صف برکشیدن . موضع صف . صف کشیدنگاه . (یادداشت مؤلف ). || جای صف زدن در جنگ . ج ، مصاف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).میدان جنگ . رزمگاه . ناوردگاه . ||...
-
رزمگه
لغتنامه دهخدا
رزمگه . [ رَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف رزمگاه . میدان جنگ . (ناظم الاطباء) : گو پیلتن دیدبا تیغ تیزفکنده بر آن رزمگه رستخیز. فردوسی .وز آن روی کیخسرو آید پدیدکه یارد بر این رزمگه آرمید. فردوسی .به تاراج بینی همه زین سپس نه برگردد از رزمگه شاد کس . فرد...
-
کیان
لغتنامه دهخدا
کیان . [ ک ُ / کیا ] (اِ) خیمه ٔ کرد و عرب بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 354). بعضی گویند خیمه ٔ کردان و عربان صحرانشین باشد. (برهان ). خیمه های کردان و تازیان بیابان نشین . (ناظم الاطباء). خیمه های کرد و عرب و سایر صحرانشینان . (از یادداشت به خط مرحو...
-
آوردگاه
لغتنامه دهخدا
آوردگاه . [ وَ ] (اِ مرکب ) معرک . معرکه . جنگ گاه . آوردگه . ناوردگه . ناوردگاه . میدان . میدان جنگ . رزمگاه . عرصه ٔ جنگ : بکین جستن از دشت آوردگاه برآرم بخورشید گرد سیاه . فردوسی .برفتند هر دو ز قلب سپاه بیک سو کشیدند از آوردگاه . فردوسی .همی گشت ...
-
رزمگاه
لغتنامه دهخدا
رزمگاه . [رَ ] (اِ مرکب ) رزمگه . محل جنگ . (فرهنگ فارسی معین ). میدان جنگ . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مکان جنگ کردن و جنگ گاه باشد. (برهان ). مصاف و معرکه . (آنندراج ). رزمگه . عرصه ٔ کارزار. عرصه ٔ پیکار. عرصه . نبردگاه . میدان . آوردگاه ...
-
دشت
لغتنامه دهخدا
دشت . [ دَ ] (اِ) صحرا و بیابان . معرب آن دست باشد. (از برهان ). زمین بیابان . (شرفنامه ٔ منیری ). صحرا و بیابان و هامون و زمین هموار و وسیع وبی آب . (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج گوید: جگرتاب ، سینه تاب ، آتشین و دلگشا از صفات اوست . در اصطلاح جغرافی...
-
مصاف
لغتنامه دهخدا
مصاف . [ م َ صاف ف ] (ع اِ) ج ِ مَصَف ّ. (منتهی الارب ). موضعهای صف . (از یادداشت مؤلف ). جاهای صف زدن . (منتهی الارب ). || جای صف زدن برای کشتی و زورآزمایی . محل مبارزه در کشتی گیری و دیگر حرکات پهلوانی و غیره : فرمود تا مصارعت کنند... و مصاف آراست...
-
میدان
لغتنامه دهخدا
میدان . [ م َ / می ] (ع اِ) عیش فراخ خوش . || صفحه ٔ زمین بی عمارت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). میدان به کسر میم است آله باشد از دون به معنی لاغر ساختن ؛ چون سواری و گشت زمین فراخ ، چارپای را لاغر می کند لهذا میدان گفتند چنانچه مضمار از ضمر مأخو...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) اخسیکتی . از شعرای مائه ٔ ششم هَ .ق . عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 224گوید:... شعر او آنچه هست مصنوع است و مطبوع و معانی او را ملک است و وقتی یکی از فضلا از داعی معنی این چند بیت که در قصیده ای معروف گفته است سؤال کرد:چو طرد و عکس ...