کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامی ترمدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نامی ترمدی
لغتنامه دهخدا
نامی ترمدی . [ ی ِ ت َم َ ] (اِخ ) (میر... خان ) محمدمعصوم بن میر سیدصفائی ترمدی بکری . از شاعران اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم است . وی به روایت مؤلف «شمع انجمن » متوطن بهکر هندستان بوده است و «از طرف اکبرپادشاه به سفارت پیش شاه عباس ماضی » رفته...
-
واژههای مشابه
-
نیک نامی
لغتنامه دهخدا
نیک نامی . (حامص مرکب ) حسن شهرت . خوش نامی . نیک نام بودن : جز از نیک نامی و فرهنگ و دادز رفتار گیتی مگیرید یاد. فردوسی (شاهنامه ج 3 ص 19).به آسایش و نیک نامی گرای گریزان شو از مرد ناپاک رای . فردوسی .اگر توشه مان نیک نامی بودروان مان بدان سر گرامی ...
-
زنده نامی
لغتنامه دهخدا
زنده نامی . [ زِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نیکنامی . خوشنامی . جاویدانی نام : خوب کرداری ز بهر زنده نامی کرده اندزنده نامی بهتر است از زندگی لحم و عظام . سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).میوه ٔ من مدح و آب زندگانی اندر اوزنده نامی حاصل آید چون بدو در بنگ...
-
هم نامی
لغتنامه دهخدا
هم نامی . [ هََ ] (حامص مرکب ) هم نام بودن . نسبت دو تن که به یک نام خوانده شوند : روز بهرام و رنگ بهرامی شاه با هر دو کرده هم نامی .نظامی .
-
تباه نامی
لغتنامه دهخدا
تباه نامی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) بدنامی . زشت نامی : هرکس که ببارگاه سامی نرسداز ناکسی و تباه نامی نرسد.سعدی .
-
تبه نامی
لغتنامه دهخدا
تبه نامی . [ ت َ ب َه ْ ] (حامص مرکب ) تباه نامی . رجوع به تباه نامی شود.
-
زشت نامی
لغتنامه دهخدا
زشت نامی . [ زِ ] (حامص مرکب ) به بدی و زشتی مشهور شدن . (از ناظم الاطباء). بدنامی . شهرت یافتن به بدی و زشتی : اگرکردمی بر تو این بد نهان مرا زشت نامی بدی در جهان . فردوسی .بر مهتران زشت نامی بودسپهبد به مردم گرامی بود. فردوسی .در راه مرا که عبدوسم ...
-
روح نامی
لغتنامه دهخدا
روح نامی . [ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روح نامیه : گرنه عرق منبر تستی در اشجار عراق روح نامی اره گشتستی اندر هر شجر. سنایی .رجوع به روح نامیه شود.
-
نامی ابهری
لغتنامه دهخدا
نامی ابهری . [ ی ِ اَ هََ ] (اِخ ) صدر محمد (مولانا...) از شاعران قرن دهم و معاصر شاه عباس کبیر است . او راست :زآن لب به کام دل می نابم نمی دهی می میرم از خمار و شرابم نمی دهی سروی ولی نمی فکنی سایه بر سرم خضری ولی چه سود که آبم نمی دهی .چه میکنم به ...
-
نامی اردوبادی
لغتنامه دهخدا
نامی اردوبادی . [ ی ِ اُ ] (اِخ ) در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم میزیسته و با صادقی کتابدار مؤلف مجمع الخواص معاصر بوده است و مؤلف مزبور از وی در ضمن نقل خاطراتی این بیت را ثبت کرده است :بدر منیر ما نه همین دلپذیر ماست خورشید سایه پروربدر منیر...
-
نامی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
نامی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) (میرزا...)محمدصادق ، متخلص به نامی . از شاعران قرن سیزدهم است ، و به روایت هدایت در مجمع الفصحاء، وی به فنون نظم و نثر رغبت داشته و تاریخی مشتمل بر وقایع دولت کریم خان وکیل و دیگران نگاشته و منشیانه عبارت پردازی ک...
-
نامی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
نامی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ )مرتضی قلی خان ، متخلص به نامی . از معاصران و منشیان عهد شاه عباس کبیر است . وی به دوران سلطنت اکبرشاه رخت عزیمت به هند کشید و در همانجا درگذشت . او راست :گر غبار گلشن کویت به چشم ما رسدپنجه ٔ مژگان زند گل بر سر دست...
-
نامی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
نامی اصفهانی . [ ی ِ اِف َ ] (اِخ ) نورانی خباز، متخلص به نامی . او راست :در عشق توام گشته دل و جان دشمن ای در طلبت پای به دامان دشمن در دست مرا دشمن و در جان دشمن وز دست تو دستم به گریبان دشمن .(از صبح گلشن ص 503) (قاموس الاعلام ج 6).
-
نامی بدایونی
لغتنامه دهخدا
نامی بدایونی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) عبدالغنی بدایونی ، متخلص به نامی . از پارسی گویان قرن سیزدهم هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن در جبل پورهند به خدمت انگلیسان مشغول بوده است . او راست :مرا بر سینه صد داغ است و باور نیست جانان رامسلمانان از این ...