کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناعل
لغتنامه دهخدا
ناعل . [ ع ِ ] (ع ص ) بسیارنعل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجل ناعل ؛ ذونعل . و آن مانند لابن و ناصر است . (از اقرب الموارد). || حافر ناعل ؛ سم درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سم درشت و سخت . (ناظم الاطباء). صلب . ...
-
واژههای همآوا
-
نعال
لغتنامه دهخدا
نعال . [ ن َع ْ عا ] (ع ص ) نعل بند. که نعل بر ستوران بندد : آن کمیت گهری را که تو دادی به رهی جز به شش میخ برآن نعل نبندد نعال .فرخی .
-
نعال
لغتنامه دهخدا
نعال . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نعل ، به معنی کفش است . رجوع به نَعل شود : همچو زمین خواهد آسمان که بیفتدتا بدهد بوسه بر نعال محمد. سعدی . || نعل اسب . (از غیاث اللغات ) : گشته از میخ نعال مرکبان تحت الثری گاو را چون خانه ٔ زنبور در تن استخوان . عبدالواسع ...
-
نائل
لغتنامه دهخدا
نائل . [ ءِ ] (اِخ ) ابن فروةالعبسی یکی از شجاعان دیار شام به روزگار حکومت مروان و از سرشناسان قوم خویش بود. به سال 122 هَ . ق . هنگام قیام زیدبن علی در عراق ، نائل در کوفه بود و به جنگ زید شتافت . نصربن خزیمه (از طرفداران زید) به مقابله ٔ او برخاست ...
-
نائل
لغتنامه دهخدا
نائل . [ ءِ ] (اِخ ) ابن مطرف بن رزین بن انس السلمی . از رواة احادیث نبوی است . در المصاحف ص 104. حدیثی از او نقل شده است .
-
نائل
لغتنامه دهخدا
نائل . [ ءِ ] (ع اِ) (از «ن ی ل ») عطیه . (اقرب الموارد). نصیب . (ناظم الاطباء).
-
نائل
لغتنامه دهخدا
نائل . [ ءِ ] (ع ص ) (از «ن ی ل ») آن که می یابد و حاصل میکند و میرسد به چیزی . (ناظم الاطباء). رسنده . یابنده . || رسیده . (ناظم الاطباء). دریافته .- نائل آمدن به ؛ رسیدن به . موفق شدن . دریافتن . به دست آوردن . تحصیل کردن .- نائل شدن ؛ دریافتن و ...
-
نائل
لغتنامه دهخدا
نائل . [ءِ ] (اِخ ) ابن قیس . یکی از سرداران سپاه معاویةبن ابی سفیان در جنگ با علی بن ابیطالب . در حبیب السیر ج 1 ص 545 نام وی در جمع سران سپاه معاویه ذکر شده است .
-
جستوجو در متن
-
ناعلة
لغتنامه دهخدا
ناعلة. [ ع ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث ناعل . (اقرب الموارد). رجوع به ناعل شود.
-
گورخر
لغتنامه دهخدا
گورخر. [ خ َ ] (اِ مرکب ) (از: گور + خر) به معنی خر صحرایی ، چه گور به معنی صحرا و زمین هموار و دشت است .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). خر وحشی و بیابانی . (ناظم الاطباء). گور. خرگور: اَبْتَر. اَخْدَری ّ. بَنات ُاَلاکْدَر. بَنات ُ صَعْدة؛ گورخران . جَأب...