ناعل . [ ع ِ ] (ع ص ) بسیارنعل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجل ناعل ؛ ذونعل . و آن مانند لابن و ناصر است . (از اقرب الموارد). || حافر ناعل ؛ سم درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سم درشت و سخت . (ناظم الاطباء). صلب . (اقرب الموارد). القدم و الحافر الناعل ؛ صلب . (از معجم متن اللغة). || (اِ) گورخر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حمارالوحش . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). گورخر، به دلیل صلابت سمش ناعل گویند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.