کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناظر دهلوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناظر دهلوی
لغتنامه دهخدا
ناظر دهلوی .[ ظِ رِ دِ ل َ ] (اِخ ) سیدناصربن سیدحاجی گجراتی بن سیدجعفر شیرازی ، متخلص به ناظر. از شاعران پارسی گوی هند است . وی در مدینه متولد شد و در شهر گجرات نشأت یافت در ولایت شاه جهان آباد به دربار شاه جهان راه و تقرب یافت . مؤلف صبح گلشن آرد...
-
واژههای مشابه
-
گودی ناظر
لغتنامه دهخدا
گودی ناظر. [ گُو ظِ ] (اِخ ) جلگه ای در یک فرسخی شمال غربی رودبار، سر راه فیروزکوه به فولادمحله (مازندران ). (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 173).
-
ابن ناظر
لغتنامه دهخدا
ابن ناظر. [ اِ ن ُ ظِ ] (اِخ ) رجوع به ابن ابی الاحوص شود.
-
حسین ناظر
لغتنامه دهخدا
حسین ناظر. [ ح ُ س َ ن ِ ظِ ] (اِخ ) رجوع به حسین غرناطی شود.
-
قلعه ناظر
لغتنامه دهخدا
قلعه ناظر. [ ق َ ع َ ظِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرون بخش نجف آباد شهرستان اصفهان ، واقع در 58هزارگزی باختر نجف آباد و متصل به راه نجف آباد به دامنه . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 502 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات...
-
ناظر بستی
لغتنامه دهخدا
ناظر بستی . [ ظِ ب ِ] (اِخ ) شیخ زین العابدین بستی از شاعران قرن سیزدهم است و به روایت هدایت در مجمعالفصحا سه هزار بیت دیوان داشته و به سیاق صائب شعر می گفته است . او راست :سربه سر آهوی این دشت شکار نظر است هرکجا نرگس مستی است نظربازی هست .رجوع به مج...
-
ناظر بیوتات
لغتنامه دهخدا
ناظر بیوتات . [ ظِ رِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میر سامان و کسی که مخارج بیوتات دولتی سپرده ٔ وی می باشد. (ناظم الاطباء) : فارغ دمی نگشتیم از بازدید ابیات گردیده ایم گویا ما ناظر بیوتات .اسماعیل ایما (از آنندراج ).
-
ناظر خاص
لغتنامه دهخدا
ناظر خاص . [ ظِ رِ خاص ص ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه تولیت او از طرف واقف معین و مقررشده است . آنکه بر دخل و خرج موقوفه ای نظارت دارد.
-
ناظر خرج
لغتنامه دهخدا
ناظر خرج . [ ظِ رِ خ َ / ظِ خ َ] (اِ مرکب ) ناظر هزینه . رجوع به ناظر هزینه شود.
-
ناظر رسومات
لغتنامه دهخدا
ناظر رسومات . [ ظِ رِرُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داروغه و گماشته ای که خراج مکانها و راهها به او متعلق باشد. (آنندراج ).
-
ناظر شدن
لغتنامه دهخدا
ناظر شدن . [ ظِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . نظر کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به ناظر شود.
-
ناظر عام
لغتنامه دهخدا
ناظر عام . [ ظِ رِ عام م ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکم یا قائم مقام او که در صورت عدم تعیین ناظر خاص از طرف واقف به عنوان منصب ولایت عامه امور وقف را اداره می کند. (یادداشت مؤلف ).
-
ناظر کازرونی
لغتنامه دهخدا
ناظر کازرونی . [ ظِ رِ زِ ] (اِخ ) عبدالحسن (میرزا...) متخلص به ناظر. از شاعران شیراز است و به روایت فرصت الدوله «در شیراز سکونت داشته علوم صوری و معنوی حاصل کرده و اکثر به ریاضات و عبادات اوقات می گذرانیده ». وی با شاه عباس کبیر صفوی معاصر وبه روایت...
-
ناظر گیلانی
لغتنامه دهخدا
ناظر گیلانی . [ ظِ رِ ] (اِخ ) مؤلف صبح گلشن این رباعی را از او آورده است :بند از دل خود گشاده ام تا چه شوددر دست عنانش داده ام تا چه شودسر در پی آن غزال دارد دل من سر در پی دل نهاده ام تا چه شود .