کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نازورمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نازورمند
لغتنامه دهخدا
نازورمند. [ م َ ] (ص مرکب ) بی زور. کم زور. عاجز. ناتوان . ضعیف . کم قوت : سگ کیست روباه نازورمندکه شیر ژیان را رساند گزند.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
نازورمندی
لغتنامه دهخدا
نازورمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) نازورمند بودن . زورمند نبودن . بی زوری . بی قوتی . کم قوتی . ناتوانی . عجز. ضعف .
-
زورمند
لغتنامه دهخدا
زورمند. [ م َ ] (ص مرکب ) بمعنی صاحب قدرت و توانا باشد،چه مند بمعنی صاحب هم آمده است . (برهان ). توانا و خداوند زور. (شرفنامه ٔ منیری ). هرچه پرزور و قوی . (آنندراج ). دارای زور و نیرو. زورآور. چیره دست . (فرهنگ فارسی معین ). صاحب قوت و قدرت و توانا ...
-
ژیان
لغتنامه دهخدا
ژیان . (ص ) خشم آلود بود چون شیر و دد و دام و آنچه بدین ماند. (لغت نامه ٔ اسدی ). ددان تند را خوانند. سباع درنده ٔ جنگی . خشم آلود بود چون دد و پیل و اژدها و مانند اینها. تند (در ددان ). (نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی ). خشمین . خشمگین . خشم آلود. خشم آ...