کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نارنجک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نارنجک
لغتنامه دهخدا
نارنجک . [ رَ / رِ ج َ] (اِ مصغر) مصغر نارنج . (ناظم الاطباء). نارنج خرد. || (اِ مرکب ) قسمی از گلوله ٔ توپ که پس از دررفتن می ترکد. (ناظم الاطباء). گلوله مانندی حاوی مواد منفجره که به دشمن افکنند. (یادداشت مؤلف ) : توپهای کلان که هریک را بیست و پنج...
-
نارنجک
لغتنامه دهخدا
نارنجک . [ رِ ج َ ] (اِخ ) از دهات دهستان چهاردولی بخش قروه شهرستان سنندج و در 30هزارگزی مشرق قروه و 8هزارگزی شمال شرقی جاده ٔ شوسه ٔ همدان به قروه و در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 765 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و میوه و لبنیات...
-
واژههای مشابه
-
نارنجک افکن
لغتنامه دهخدا
نارنجک افکن . [ رَ / رِ ج َ اَ ک َ ] (نف مرکب ) کسی که نارنجک را پرتاب می کند. که نارنجک را به طرف هدف می اندازد. || (اِ مرکب ) وسیله ٔ پرتاب نارنجک .
-
نارنجک انداز
لغتنامه دهخدا
نارنجک انداز. [ رَ / رِ ج َ اَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) نارنجک افکن .
-
نارنجک بن
لغتنامه دهخدا
نارنجک بن . [ رِ ج َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلرودپی بخش مرکزی شهرستان نوشهر در9500گزی مغرب المده و 1500گزی جنوب جاده ٔ شوسه ٔ المده به نوشهر، در دامنه واقع است . هوایش معتدل و مرطوب و مالاریاخیز است ، سکنه ٔ آن 200 نفر است و فارسی رابه لهجه ٔ...
-
جستوجو در متن
-
تهرج
لغتنامه دهخدا
تهرج . [ ] (ع اِ) نوعی نارنجک . (دزی ج 1 ص 153).
-
ملتق
لغتنامه دهخدا
ملتق . [ م ُ ت َ ] (اِ)مأخوذ از ترکی ، خمپاره و نارنجک . (ناظم الاطباء).
-
بومب
لغتنامه دهخدا
بومب . [ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) غباره و گلوله ٔ خمپاره و نارنجک . (ناظم الاطباء). رجوع به بمب شود.
-
گلرودپی
لغتنامه دهخدا
گلرودپی . [ گ ُ پ َ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ کجور در مازندران مرکز آن نارنجک بن و عده ٔ قرای آن به شش میرسد. جمعیت تقریبی آن 720 تن است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 300).
-
کدیر
لغتنامه دهخدا
کدیر. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلرودپی بخش مرکزی شهرستان نوشهر، کوهستانی و سردسیر، آب آن از چشمه ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . سکنه ٔ دایم آنجا نزدیک 100 تن است ، اما در تابستان اکثر سکنه ٔ قراء پاشاکلا، نارنجک بن ، نوش و خضر تیره به این...
-
اسلحه
لغتنامه دهخدا
اسلحه . [ اَ ل ِ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ سلاح .(منتهی الارب ). آلات جنگ باشد مثل تیغ و تیر و نیزه وغیره . (غیاث ) : درِ خزاین بگشاد و نفایس ذخائر و رغائب اموال و اسلحه بر جمهور لشکر تفرقه کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 79). و میان فریقین حرب...
-
بمب
لغتنامه دهخدا
بمب .[ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) محفظه ای مخروطی یا استوانه ای شکل که درون آن مواد منفجره ریزند و به چاشنی مجهز کنند و گاه بوسیله ٔ هواپیما به زمین پرتاب می کنند تا بر اثر اصابت به زمین منفجر شود. و گاه بوسیله ٔ الکتریسیته یا فتیله ٔ آلوده به ماده ٔ قابل ...
-
مهمات
لغتنامه دهخدا
مهمات . [ م ُ هَِ م ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مهمة. || ج ِ مهم . || کارها. کارهای خطیر. امور مهم . کارهای سخت . امور بااهمیت . مسائل مهم . مسائل بااهمیت . کارهای پیش آمده . (لغت ابوالفضل بیهقی ) : دیگر سال امیر به بلخ رفت که آنجامهمات بود. (تاریخ بیهقی ص...