کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ناراحت شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ناراحت شدن
لغتنامه دهخدا
ناراحت شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، عصبی شدن .برآشفتن . || به زحمت افتادن . ملول شدن .
-
جستوجو در متن
-
جوش خوردن
لغتنامه دهخدا
جوش خوردن . [ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بهم پیوستن دو چیز مخصوصاً دو فلز که جدا کردن آنها مشکل باشد. لحیم شدن . (فرهنگ فارسی معین ). ملتئم شدن .ملتحم شدن . || در تداول ، عصبانی شدن . ناراحت گردیدن : این قدر جوش نخور. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ریش ریش
لغتنامه دهخدا
ریش ریش . (ص مرکب ) ریشه ریشه . (ناظم الاطباء). تارتار. از هم جدا شده . از هم شده به دراز و با قطعات باریک : ریش ریش شدن جامه . پاره پاره به درازا. با کردن و شدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). || شرحه شرحه . چاک چاک . پاره پاره . سخت قریح : دلی ریش ریش ....
-
ارباء
لغتنامه دهخدا
ارباء. [ اِ ] (ع مص ) زائد گرفتن از آنچه که داده باشد. || فزون گردانیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || افزون شدن . افزون شدن بر کسی . || بیزار کردن و ناراحت نمودن . (از اقرب الموارد). || داخل «رُبی »، یعنی زمین مرتفع شدن .
-
کلافه شدن
لغتنامه دهخدا
کلافه شدن . [ ک َ ف َ / ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )سرگشته و سراسیمه شدن . مضطرب گشتن . (ناظم الاطباء). مانند کلافه سردرگم شدن . گیج شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || سرگشته شدن از گرما، از گرما نزدیک بیهوشی رسیدن . دل گرفتن از گرما یا بخار گرم . (یادداشت به ...
-
بند بر ابرو نهادن
لغتنامه دهخدا
بندبر ابرو نهادن . [ ب َ ب َ اَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بی دماغ شدن . (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). خود را ناراحت کردن . عصبانی شدن : جوهر بیگانه ای این تیغ را در کار نیست بندی از چین جبین هر لحظه بر ابرومنه .صائب (ازآنندراج ).
-
گوش خوردن
لغتنامه دهخدا
گوش خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گوشمال دیدن . ناراحت شدن . آسیب دیدن : ای هنرهای تو افریدونی وی اثرهای تو نوشروانی نه ز آسیب قضا گوش خوری نه به اشکال فلک درمانی .انوری .
-
جان بسر کردن
لغتنامه دهخدا
جان بسر کردن . [ ب ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت مضطرب و بی قرار کردن . نگران و ناراحت کردن . بحال جان دادن انداختن . و رجوع به جان بسر شدن و جان بسر بودن شود.
-
خون شدن
لغتنامه دهخدا
خون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بدل بخون شدن . تبدیل مواد غذائی بر اثر گوارش . (یادداشت مؤلف ). || جنگ شدن . (آنندراج ). جنگ راه افتادن .- بر سر چیزی خون شدن ؛ برای چیزی جنگ بر پا شدن : چون خرامان در چمن آن سرو موزون میشودبر سر گلهای بستان عاقبت خو...
-
منزعج
لغتنامه دهخدا
منزعج . [ م ُ زَ ع ِ ] (ع ص ) بی آرام . (ناظم الاطباء). پریشان . مضطرب . ناراحت .- منزعج شدن ؛ پریشان شدن . مضطرب شدن . ناراحت شدن : اگر خود را مجرم دانستی ... لابد منزعج و مستشعر شدی . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 242). اهل شهود دایم و سماع متواتر حال ش...
-
دل گرفتن
لغتنامه دهخدا
دل گرفتن . [ دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) غمگین شدن . غمگین و ملول گشتن . مغموم و مهموم شدن . محزون و اندوهناک شدن . دلتنگ شدن . متأثر و ناراحت و اندوهگین گشتن بر اثر غربت و درد وطن یا فراق عزیزان و نظایر آن . و نیز متأثر شدن از حرف زننده ٔ کسی . (از...
-
کفری
لغتنامه دهخدا
کفری . [ ک ُ ] (ص نسبی ) منسوب به کفر. کافر و بیدین . (آنندراج ). بیدین و ملحد و فاسق و فاجر و بت پرست . (ناظم الاطباء). کسی که کفر می گوید. گاهی بصورت لقب برای اشخاصی که اظهار نارضایی از آفرینش می کنند و زبان انتقاد دارند بکار می رود: شیخ کفری . کری...
-
عصبانی
لغتنامه دهخدا
عصبانی . [ ع َ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به عصب ، با زیادت الف و نون برای تأکید، مثل ربانی و لحیانی و برانی و روحانی و جسمانی و صمدانی . (یادداشت مرحوم دهخدا). عصب دار. دارای عصب و پی : اعالی معده را فم معده خوانند، در جرم او قوت عصبانی بیشتر از لحمانی ...
-
درد کردن
لغتنامه دهخدا
درد کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دارای رنج و درد بودن واحساس وجع کردن . (ناظم الاطباء). متألم و متأثر و رنجور بودن . دردمند و آزرده از درد بودن : دردی که دل ز دست تو می کرد می کندبر دل چگونه دست نهم درد می کند. خواجه آصفی (از آنندراج ).التذاع ؛ ...