کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نابسود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نابسود
لغتنامه دهخدا
نابسود. [ ب ِ / ب َ ] (ن مف مرکب ) هر چیز که دست زده و دست خورده نشده باشد. (برهان قاطع). که دست فرسوده نشده باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا). که دست خورده نشده باشد. (ناظم الاطباء). سوده نشده . (فرهنگ نظام ) : اسیران و آن خواسته هر چه بودهمیداشت اندر هر...
-
جستوجو در متن
-
ناسود
لغتنامه دهخدا
ناسود. (ن مف مرکب ) ناسوده . نابسوده . نابسود. رجوع به ناسوده و نابسوده شود.
-
باکره
لغتنامه دهخدا
باکره . [ ک ِ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) دوشیزه . دختر مهرنشکافته . نابسود. (یادداشت مؤلف ). زنی که مرد ندیده و بکارتش باقی باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به باکرة شود. || بمجاز دست نخورده . پاک . پاکیزه : چون دست و پای پاک نبینمت جان و دل این هردو پاک بین...
-
بایستنی
لغتنامه دهخدا
بایستنی . [ ی ِ ت َ ] (ص لیاقت )چیز لازم . آنچه مورد حاجت است . لازم . واجب . (ناظم الاطباء). مورد نیاز. مورد احتیاج . شایستنی : ز بایستنی هرچه در گنج بودز دینار و ز گوهر نابسود. فردوسی .بگفتند کز ما تو داناتری به بایستنی ها تواناتری .فردوسی .
-
کشت و درود
لغتنامه دهخدا
کشت و درود. [ ک ِ ت ُ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کشت و درو. کشت و برز. زرع . کشت . فلاحت .کشاورزی . عمل کاشتن و درو کردن . امور کشاورزی . رجوع به همین ترکیب و شواهد آن ذیل کشت شود : از ایران پراکنده شد هرکه بودنمانداندر آن بوم کشت و درود. فردوسی ...
-
نیم سفته
لغتنامه دهخدا
نیم سفته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیم سوراخ کرده شده . (برهان قاطع). که کار سفتن و سوراخ کردن آن هنوز به پایان نرسیده است : نخستین ز گوهر یکی سفته بودیکی نیم سفته دگر نابسود. فردوسی .آنچ از او نیم گفته بد گفتم گوهر نیم سفته را سفتم . نظامی .|...
-
ناردانه
لغتنامه دهخدا
ناردانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دانه ٔانار. (ناظم الاطباء). ناردان . حب الرمان : داغ ها چون شاخهای بسد یاقوت رنگ هریکی چون ناردانه گشته اندر زیر نار. فرخی .اشک من ناردانه شد نه عجب گر دل من کفیده نار شود.مسعودسعد.گرچه دارد ناردانه رنگ لعل نابسودنی...
-
نابسوده
لغتنامه دهخدا
نابسوده . [ ب ِ / ب َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناسفته . سوراخ نشده . نابسود : سخن گفت ناگفته چون گوهر است کجا نابسوده به بند اندر است . فردوسی .ور گهر تاج نابسوده شد از بحربحر گهرزای تاجدار بماناد. خاقانی . || نو. غیرمستعمل . مقابل کهنه : بیامد ابر تخت...
-
نا
لغتنامه دهخدا
نا. (پیشوند) حرف نفی است بر مشتقات و صفات که کنایه از اسم فاعل و اسم مفعول است داخل میگردد. (غیاث ). بر کلمه درآید که محمول باشد بر منفی بطریق مواطات چنانکه دردمند و هوشیار که نادردمند و ناهوشیار خوانند. (آنندراج ). از ادات نفی و سلب است ، اوستائی na...
-
سفته
لغتنامه دهخدا
سفته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) معرب آن سفتجة (تفس ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).هرچیز سوراخ کرده همچو مروارید سفته و لعل سفته و مانند آن . (برهان ) (از آنندراج ) (رشیدی ) : یکی سفته و دیگری نیم سفت یکی آنکه آهن ندیده ست جفت . فردوسی .نخستین ز گوه...
-
شراع
لغتنامه دهخدا
شراع . [ ش ِ ] (ع اِ) زه کمان مادام که بر کمان است . || گردن شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || بادبان کشتی . ج ، اشرعة و شرع . (از منتهی الارب ). هر چیز که قرار داده شود و برافراشته گردد. (از اقرب الموارد). ج ، اَشرِعَه ، شُ...
-
ناردان
لغتنامه دهخدا
ناردان . (اِ مرکب ) دانه ٔ انار ترش .(برهان قاطع). از: نار (انار) + دان (دانه ). (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). دانه ٔ انار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). حب الرمان . (مهذب الاسماء). اناردان . اناردانه . ناردانه . ناردانک : رخانش چو گلنا...
-
درفشان
لغتنامه دهخدا
درفشان . [ دِ رَ ] (نف ) صفت بیان حالت از درفشیدن . تابان . (برهان ). روشن . (لغت فرس اسدی ) (غیاث ).براق . درخشان . رخشان . لامع. مشرق . مضی ٔ : بهرامی آنگهی که به خشم افتی بر گاه اورمزد درفشانی . دقیقی .بپوشیده شد چشمه ٔ آفتاب ز پیکانهای درفشان چو ...
-
نوآیین
لغتنامه دهخدا
نوآیین . [ ن َ / نُو آ ] (ص مرکب ) زیبا. آراسته . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آئین . (فرهنگ فارسی معین ). نوآئین : نوروز جهان چون بت نوآئین از لاله همه کوه بسته آذین . کسائی .به پیشش بتان نوآئین به پای ...