کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میگون
لغتنامه دهخدا
میگون . [ م ِ ] (اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان رودبار قصران بخش افجه ٔ شهرستان تهران ، واقع در 25هزارگزی شمال افجه کنار راه شوسه ٔ شمشک به تهران . هوای کوهستانی سرد و خوبی دارد و در تابستان گردشگاه مردم تهران است .این قصبه در حدود 2375 تن جمعیت دارد و...
-
میگون
لغتنامه دهخدا
میگون . [م َ / م ِ ] (ص مرکب ) به رنگ می . سرخ همچون شراب . که چون شراب سرخ باشد. آنچه رنگ شراب دارد : نه نه می نگیرم که میگون سرشکم که خود زین می کم بها می گریزم . خاقانی .هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست از خلوتم به خانه ٔ خمار می کشی .حافظ.
-
جستوجو در متن
-
سرکه فشاندن
لغتنامه دهخدا
سرکه فشاندن . [ س ِ ک َ/ ک ِ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) طعنه زدن : بس کن از سرکه فشاندن زآن لب میگون که من دل بر آن میگون لب سرکه فشان خواهم فشاند.خاقانی .
-
خط الماس
لغتنامه دهخدا
خط الماس . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط میگون از مصطلحات است برای موی خط مردم سفیدرنگ که مایل به اندک سرخی یا سپیدی باشد. (آنندراج ). خط راه میگون از مصطلحات . (غیاث اللغات ).
-
میگونی
لغتنامه دهخدا
میگونی . [ م َ /م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به میگون . متمایل به سرخی : بزرگ چشم و اندر آن میگونی . (التفهیم ص 381).
-
اشبانی
لغتنامه دهخدا
اشبانی . [ اُ نی ی ] (ع ص ) مرد سرخ روی و میگون بروت . شبانی . (منتهی الارب ).
-
اصحب
لغتنامه دهخدا
اصحب . [ اَ ح َ ] (ع ص ) حمار اصحب ؛ خر که رنگش مایل به سرخی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || میگون . (محمودبن عمر ربنجنی ).
-
خضرا شدن
لغتنامه دهخدا
خضرا شدن . [ خ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سبز شدن . سبزه شدن : آب چو نیل برکه اش میگون شدصحرای سیمگونش خضرا شد.ناصرخسرو.
-
حقیری
لغتنامه دهخدا
حقیری . [ ح َ ] (اِخ ) شاعری از مردم ایران از اهل تبریز است و بیت ذیل او راست :دوش در مجلس حدیث آن لب میگون گذشت من ز خود رفتم ندانستم که آخر چون گذشت .
-
شبان
لغتنامه دهخدا
شبان . [ ش ُب ْ با ](ع اِ) ج ِ شاب . به معنی جوان . (از دهار). رجوع به شاب و شباب شود. || (ص ) به معنی شبانی که مرد سرخ روی و میگون سبلت است . (از متن اللغة). و از اسمهای آن شَبانة یا شُبانة است . رجوع به شبانی شود.
-
شبانی
لغتنامه دهخدا
شبانی . [ ش َ نی ْی ] (ع ص ) سرخ روی و سرخ سبلت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مرد سرخ روی و میگون . (منتهی الارب ). مرد سرخ روی سرخ بروت . (ناظم الاطباء). اُشبانی . (اقرب الموارد).
-
کشیده تر
لغتنامه دهخدا
کشیده تر. [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ت َ ] (ص تفضیلی ) درازتر. طویل تر : درازترز غم مستمند سوخته دل کشیده تر ز شب دردمند خسته جگر. فرخی .سرو سهیش کشیده تر شدمیگون رطبش رسیده تر شد. نظامی .صف صفدران از یمین و یسارکشیده تر از کاکل و زلف یار.ظهوری (از آنندراج ...
-
می کشیدن
لغتنامه دهخدا
می کشیدن . [ م َ / م ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) می خوردن . می نوشیدن . شراب خوردن . باده نوشیدن : کشیدند می تا جهان تیره گشت سر میگساران ز می خیره گشت . فردوسی .دارم ز خمار چشم میگون بی آنکه می طرب کشیدم . خاقانی .و رجوع به می کش و می خوردن شود.
-
می گرفتن
لغتنامه دهخدا
می گرفتن . [ م َ / م ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) باده خوردن . شراب نوشیدن . می زدن : روزی بس خرم است می گیر از بامدادهیچ بهانه نماند ایزد کام تو داد. منوچهری .نه نه می نگیرم که میگون سرشکم که خود زین می کم بها می گریزم .خاقانی .