کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
میرخواند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
میرخواند
لغتنامه دهخدا
میرخواند. [ خوا / خا ] (اِخ ) محمدبن خاوند شاه بن محمود مورخ نامی قرن نهم هجری و مؤلف تاریخ معروف (روضةالصفا فی سیرةالانبیاء و الملوک و الخلفاء) که بیشتر به نام بخش اول آن (روضةالصفا) معروف است و آن را به نام امیرعلیشیر نوایی کرده است . میرخوند. (یا...
-
جستوجو در متن
-
خواندشاه
لغتنامه دهخدا
خواندشاه . [ خوا / خا ] (اِخ ) میرخواند صاحب تاریخ روضةالصفا. رجوع به میرخواند شود.
-
خواندمحمد
لغتنامه دهخدا
خواندمحمد. [ خوا / خا م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ملقب به میرخواند، صاحب کتاب روضة الصفاست . رجوع به میرخواند شود.
-
امیرخواند
لغتنامه دهخدا
امیرخواند. [ اَ خا ] (اِخ ) میرخواند محمد، مؤلف روضةالصفا درگذشته به سال 903 هَ .ق . است . بیشتر مشهور به میرخواند است ، فقط در یک مورد در سبک شناسی بهار ج 3 ص 206 امیرخواند آمده . رجوع به میرخواند شود.
-
راتسک
لغتنامه دهخدا
راتسک . (اِخ ) کسی است که قسمت اول کتاب روضة الصفا تألیف میرخواند را به انگلیسی ترجمه کرده و زیر نظر انجمن سلطنتی آسیائی بطبع رسیده . (تاریخ ادبیات ادوارد برون ج 3 ص 484).
-
اشقر
لغتنامه دهخدا
اشقر. [ اَ ق َ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) برحسب نوشته ٔ میرخواند، ساکنان آن اصفراللون اند و موی زرد بر سینه دارند و نارجیل و عود و شکر در آنجا بسیار بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 671).
-
اظهر
لغتنامه دهخدا
اظهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) خطاط. میرخواند وی را در زمره ٔ خطاطان عصر تیموریان آورده و در خط خوش او را به ابن مقله و یاقوت همانند کرده است . رجوع به حبیب السیر ص 116 شود. نامش ظهیرالدین بوده و در رساله ٔ نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ سلطنتی ایران از وی یاد...
-
دفرمری
لغتنامه دهخدا
دفرمری . [ دِ رِ م ِ ] (اِخ ) . شارل (1822 - 1883 م .). مستشرق فرانسوی . وی فارسی و عربی آموخت سپس مقالات متعدد در مجله ٔ آسیایی منتشر کرد که بعدها آنها را تحت عنوان «تذکره های تاریخ شرقی » گرد آورد و با آن خود را شناسانید. سمت استادی عربی در کولژدوف...
-
باقر
لغتنامه دهخدا
باقر. [ ق ِ ] (اِخ ) (ملک ...) نام برادر ملک حسین از امرای کرت . میرخواند آرد: بعد از معاودت امیر قزغن ، کار ملک حسین روی به تراجع نهاد... و امراء غور بر او استیلا یافته ،...کار بجایی رسید که بعضی از آن طایفه اتفاق کردند که ملک حسین را گرفته برادرش ب...
-
یازوک
لغتنامه دهخدا
یازوک . (اِخ ) از امراء مقتدر عباسی . میرخواند ذیل احوال مقتدر باﷲ آرد: و در سنه ٔ سبع و عشر و ثلثمائه فوجی از اعاظم امرا مثل ابوالهیجأبن حمدان و یازوک و غیرهما به سبب دخل جواری و نساء در امور مملکت با مقتدرآغاز مخالفت کردند و متوجه دارالخلافه شدند ...
-
هدایت
لغتنامه دهخدا
هدایت . [ هَِ ی َ] (اِخ ) رضاقلی خان طبرستانی ملقب به لله باشی در تهران متولد شد و در شیراز به تحصیل دانش پرداخت . در موقع سفر فتحعلیشاه به اصفهان مورد توجه شاه قرار گرفت و به لقب امیرالشعرائی مفتخر گردید. چون فتحعلیشاه درگذشت به دربار محمدشاه و سپس ...
-
ویس و رامین
لغتنامه دهخدا
ویس و رامین . [ س ُ ] (اِخ ) نام دو تن از عشاق معروف افسانه ای و نام داستان آنان . این افسانه ٔ ایرانی از قدیمترین زمانها موجود بوده و پهلوی ِ آن را به شعر ترجمه کرده اند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ویس و رامین که فخرالدین اسعد گرگانی ترجمه ٔ آن را [ از ...
-
تبع اصغر
لغتنامه دهخدا
تبع اصغر. [ ت ُب ْ ب َ ع ِ اَ غ َ ] (اِخ ) تبع الاصغر. میرخواند آرد: تبع الاصغر حسان بن تبعالاوسط ، آخرین ِ تبابعه ٔ یمن است چه بعد از وی اختلال به احوال آن مملکت راه یافته هیچیک از ملوک آن ملک را تبع نگفتند... و بروایت ابوالفتح ناصرالدین محمد الخضیب...
-
تبع
لغتنامه دهخدا
تبع. [ ت ُب ْ ب َ ] (اِخ ) نام وی حارث بن قیس بن صیفی بن سباء الاصغربن حمیربن سبا . خواندمیر در شرح احوال وی آرد: چون حمیربن سبا بعالم دیگر انتقال فرمود اختلاف در قبیله ٔ او پیدا شد و یکی از ایشان در مدینه ٔ سبا و دیگری در بلاد حضرموت پادشاه گشتند و ...