کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکینه
لغتنامه دهخدا
مکینه . [ م َ ن َ ] (معرب ، اِ) ماشین . ماکینه . رجوع به ماشین شود.
-
مکینه
لغتنامه دهخدا
مکینه . [ م َ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) آلت مکیدن . فرهنگستان ایران این کلمه را معادل محجمه پذیرفته است .و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 162 شود.
-
واژههای مشابه
-
مکینة
لغتنامه دهخدا
مکینة. [ م َ ن َ ] (ع اِمص ) نرمی و آهستگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مکینه لاری
لغتنامه دهخدا
مکینه لاری . [ م َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز است که 150 تن سکنه دارد و از طایفه ٔ حمید هستند. مکینه حاجی تقی جزء این آبادی منظور گردیده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
مکینه حاج تقی
لغتنامه دهخدا
مکینه حاج تقی . [ م َ ن ِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به مکینه لاری شود.
-
جستوجو در متن
-
اینه
لغتنامه دهخدا
اینه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) صورت قابل تلفظ «ینه » علامت نسبت که در آخر کلمات آید چون : پلاسینه . نرینه . مکینه . عنبرینه . دیرینه و... رجوع به «ینه » شود.
-
گاکیه
لغتنامه دهخدا
گاکیه . [ ی ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان میان کرمانشاهان . دامنه ، سردسیر،دارای 100 تن سکنه ، آب آن از چاه و رودخانه بوسیله ٔمکینه . محصول آنجا غلات ، حبوبات ، لبنیات ، صیفی ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
مکانة
لغتنامه دهخدا
مکانة. [ م َ ن َ ] (ع مص ) (از «م ک ن ») مرتبه یافتن نزدیک امیر و برپای ماندن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بزرگ شدن نزد سلطان و رفعت یافتن و دارای منزلت گشتن . (از اقرب الموارد). || (اِ) مرتبه و وقار نزد پادشاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
-
باقرآباد
لغتنامه دهخدا
باقرآباد. [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 20 هزارگزی شمال باختری کرمانشاهان از طریق سراب خشکه و 4 هزارگزی شمال شوسه ٔ روانسر در دشت واقع است ، ناحیه ای است سردسیر و دارای 290 تن سکنه ، آب آنجااز رودخانه ٔ ...
-
شیرینک
لغتنامه دهخدا
شیرینک . [ ن َ ] (ص مصغر) هر چیز که کمی شیرین باشد. (ناظم الاطباء). مصغر شیرین . (برهان ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) سعفه ، و آن نوعی از جوش است که بر روی و اندام کودکان برآید. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (ازبرهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). زردزخم . ...
-
لاذقیه
لغتنامه دهخدا
لاذقیه . [ ذِ قی ی َ ] (اِخ ) شهری است از شام بر کران دریای روم و اندروی مسلمانانند. شهری است با نعمت بسیار و کشت و برز بسیار و خواسته های بسیار. (حدود العالم ). لااُدیسه . (دمشقی ). نام چند شهر مسمی به لااُدیسه و بالاخص نام لاتاکیه . و این در جنوب آ...
-
ریشه
لغتنامه دهخدا
ریشه . [ ش َ/ ش ِ ] (اِ) طراز و تارهای پنبه ای و ابریشمین و جز آن که از چیزی آویزان باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان ). || طره ٔ دستار. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). آنچه از تار بی پود گذارند در جانب جامه زینت را: ریشه ٔ گلیم . ریشه ٔ کلاغی . ریشه ...